کشش و جنگ با دشمن دین. (غیاث اللغات) (آنندراج). قصد که به سوی دشمن کنند حرب را. (مهذب الاسماء). قصد به جنگ با دشمنان و غارت کردن دیار آنان. ج، غَزَوات. (المنجد). رزم. پیکار. غَزاه. غزوه. غزو. غزا. رجوع به غَزاه شود: به یک غزات قریب هزار پیل آورد از آن گرفته به یک حمله سیصدوپنجاه. فرخی. جز اینکه گفتم چندان غزات دیگر کرد به بازگشتن سوی مقام عز و مقر. فرخی. به یک غزات که کردی و هم کنی صد سال گرفت بقعۀ کفر اعتبار از آتش و آب. مسعودسعد. در هر غزات نصرت و فتح و ظفر ترا چون فتح و نصرت و ظفر شاه یاد باد. مسعودسعد