جدول جو
جدول جو

معنی غزات - جستجوی لغت در جدول جو

غزات
جنگ کردن با کافران در راه خدا، غزا، برای مثال به یک غزات قریب هزار پیل آورد / وزآن گرفته به یک حمله سیصد و پنجاه (فرخی - ۳۴۳)
تصویری از غزات
تصویر غزات
فرهنگ فارسی عمید
غزات
غازی ها، مجاهدان، جنگجویان، کسانی که در راه خدا با دشمنان دین می جنگند، جمع واژۀ غازی
تصویری از غزات
تصویر غزات
فرهنگ فارسی عمید
غزات
(غُ)
جمع واژۀ غازی که قاتل کفار باشد و به تشدید زا غلط است. (غیاث اللغات) (آنندراج). غزوکنندگان. جنگندگان. غزاه. رجوع به غزاه شود
لغت نامه دهخدا
غزات
(غَ)
کشش و جنگ با دشمن دین. (غیاث اللغات) (آنندراج). قصد که به سوی دشمن کنند حرب را. (مهذب الاسماء). قصد به جنگ با دشمنان و غارت کردن دیار آنان. ج، غزوات. (المنجد). رزم. پیکار. غزاه. غزوه. غزو. غزا. رجوع به غزاه شود:
به یک غزات قریب هزار پیل آورد
از آن گرفته به یک حمله سیصدوپنجاه.
فرخی.
جز اینکه گفتم چندان غزات دیگر کرد
به بازگشتن سوی مقام عز و مقر.
فرخی.
به یک غزات که کردی و هم کنی صد سال
گرفت بقعۀ کفر اعتبار از آتش و آب.
مسعودسعد.
در هر غزات نصرت و فتح و ظفر ترا
چون فتح و نصرت و ظفر شاه یاد باد.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
غزات
کشش و جنگ با دشمن دین
تصویری از غزات
تصویر غزات
فرهنگ لغت هوشیار
غزات
((غَ))
با دشمن دین جنگیدن
تصویری از غزات
تصویر غزات
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غزال
تصویر غزال
(دخترانه)
آهوی کوهی، نوعی آهوی ظریف اندام با چشمان درشت سیاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غزارت
تصویر غزارت
کثرت، فراوانی، بسیاری، کنایه از تبحّر، دانش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزوات
تصویر غزوات
غزوه ها، جنگهای مسلمانان با کافران که حضرت رسول شخصاً همراه سپاهیان بود، جمع واژۀ غزوه، جمع واژۀ غزاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزال
تصویر غزال
مفرد واژۀ غزلان، در علم زیست شناسی نوعی آهو با پاهای باریک، موی کوتاه و چشمان درشت، کنایه از معشوقۀ زیبا، زن یا دختر زیبا، برای مثال غزالی مست شمشیری گرفته / به جای آهویی شیری گرفته (نظامی۲ - ۱۷۰)، شعر نظامی شکر افشان شده/ ورد غزالان غزل خوان شده (نظامی۱ - ۳۴)، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلات
تصویر غلات
غله ها، دانۀ حاصل از زراعت گیاهان تیرۀ گندمیان، آذوقه ها، جمع واژۀ غله
غلات اربعه: در فقه گندم، جو، خرما و کشمش که زکات به آن ها تعلق می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلات
تصویر غلات
کسانی که در عقاید مذهبی غلو کرده و از حد درگذشته باشند، فرقه ای از شیعه که به علی بن ابی طالب نسبت الوهیت می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدات
تصویر غدات
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوات
تصویر غوات
غاوی ها، گمراهان و نومیدها، جمع واژۀ غاوی
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
جمع واژۀ بازی. (یادداشت بخط دهخدا). بزاه. رجوع به بزاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غزال
تصویر غزال
آهو بره ریسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزاء
تصویر غزاء
بیدین کش بیدین بر انداز جنگنده بسیار غزو کننده بسیار جنگنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوات
تصویر غوات
گمراهان نادانان و تباه کاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدات
تصویر غدات
میان طلوع فجر و طلوع آفتاب، بامداد، جمع غداوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمزات
تصویر غمزات
زداینده غم، آنکه یا آنچه غم را ببرد، غمزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزار
تصویر غزار
گردا گرد دیوار، درون خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزارت
تصویر غزارت
فراوان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزوات
تصویر غزوات
جمع غزوه، پیکار ها با بیدینان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسات
تصویر غسات
غوزه خرما خرمای نارسیده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غالی، گزافندگان، جمع غله، چاش ها جورتاکان شاماخ جمع غله درآمدها از حبوب و نقود و جز آن، دسته ای از گیاهان تیره گندمیان که دانه های برخی از آنها را آرد کنند و بمصرف رسانند مانند گندم و برخی را آرد نکرده مصرف کنند مانند برنج ذرت و برخی هم بیشتر به مصرف خوراک دام ها و طیور می رسد مانند جو و چاودار و ارزن، دانه گیاهان دسته غلات بالاخص به نام غلات خوانده می شود مانند گندم و ارزن و ذرت و جو و برنج و چاودار و جو و ترشک و غیره، جمع غالی، از حد در گذشتگان، کسانی که در عقاید مذهبی غلو کنند و از حد در گذرند: علی اللهیه از غلاتند. ما حصل زمین، مانند جو، گندم، برنج و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلات
تصویر غلات
((غَ لّ))
جمع غله، دسته ای از گیاهان تیره گندمیان که دانه های برخی از آن ها را آرد کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلات
تصویر غلات
((غُ))
جمع غالی، از حد درگذشتگان، کسانی که در عقاید مذهبی غلو کنند و از حد درگذرند، «علی اللهیه از غلاتند.»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غدات
تصویر غدات
((غَ))
بامداد، بین صبح کاذب و صبح صادق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غسات
تصویر غسات
((غَ))
غوزه خرما، خرمای نارسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غزوات
تصویر غزوات
((غَ زَ))
جمع غزوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غزال
تصویر غزال
((غَ))
آهو، کنایه از معشوق، زیبارو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غزال
تصویر غزال
((غَ زّ))
ریسمان تاب، ریسمان باف، ریسمان فروش، جمع غزالون، غزالین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غزارت
تصویر غزارت
((غَ رَ))
فراوان شدن، فراوانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غزاء
تصویر غزاء
((غَ زّ))
بسیار غزو کننده، بسیار جنگنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلات
تصویر غلات
جو و گندم
فرهنگ واژه فارسی سره