کشش و جنگ با دشمن دین. (غیاث اللغات) (آنندراج). قصد که به سوی دشمن کنند حرب را. (مهذب الاسماء). قصد به جنگ با دشمنان و غارت کردن دیار آنان. ج، غزوات. (المنجد). رزم. پیکار. غزاه. غزوه. غزو. غزا. رجوع به غزاه شود: به یک غزات قریب هزار پیل آورد از آن گرفته به یک حمله سیصدوپنجاه. فرخی. جز اینکه گفتم چندان غزات دیگر کرد به بازگشتن سوی مقام عز و مقر. فرخی. به یک غزات که کردی و هم کنی صد سال گرفت بقعۀ کفر اعتبار از آتش و آب. مسعودسعد. در هر غزات نصرت و فتح و ظفر ترا چون فتح و نصرت و ظفر شاه یاد باد. مسعودسعد
کشش و جنگ با دشمن دین. (غیاث اللغات) (آنندراج). قصد که به سوی دشمن کنند حرب را. (مهذب الاسماء). قصد به جنگ با دشمنان و غارت کردن دیار آنان. ج، غَزَوات. (المنجد). رزم. پیکار. غَزاه. غزوه. غزو. غزا. رجوع به غَزاه شود: به یک غزات قریب هزار پیل آورد از آن گرفته به یک حمله سیصدوپنجاه. فرخی. جز اینکه گفتم چندان غزات دیگر کرد به بازگشتن سوی مقام عز و مقر. فرخی. به یک غزات که کردی و هم کنی صد سال گرفت بقعۀ کفر اعتبار از آتش و آب. مسعودسعد. در هر غزات نصرت و فتح و ظفر ترا چون فتح و نصرت و ظفر شاه یاد باد. مسعودسعد
مفرد واژۀ غزلان، در علم زیست شناسی نوعی آهو با پاهای باریک، موی کوتاه و چشمان درشت، کنایه از معشوقۀ زیبا، زن یا دختر زیبا، برای مثال غزالی مست شمشیری گرفته / به جای آهویی شیری گرفته (نظامی۲ - ۱۷۰)، شعر نظامی شکر افشان شده/ ورد غزالان غزل خوان شده (نظامی۱ - ۳۴)، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
مفردِ واژۀ غِزلان، در علم زیست شناسی نوعی آهو با پاهای باریک، موی کوتاه و چشمان درشت، کنایه از معشوقۀ زیبا، زن یا دختر زیبا، برای مِثال غزالی مست شمشیری گرفته / به جای آهُویی شیری گرفته (نظامی۲ - ۱۷۰)، شعر نظامی شکر افشان شده/ ورد غزالان غزل خوان شده (نظامی۱ - ۳۴)، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
جمع غالی، گزافندگان، جمع غله، چاش ها جورتاکان شاماخ جمع غله درآمدها از حبوب و نقود و جز آن، دسته ای از گیاهان تیره گندمیان که دانه های برخی از آنها را آرد کنند و بمصرف رسانند مانند گندم و برخی را آرد نکرده مصرف کنند مانند برنج ذرت و برخی هم بیشتر به مصرف خوراک دام ها و طیور می رسد مانند جو و چاودار و ارزن، دانه گیاهان دسته غلات بالاخص به نام غلات خوانده می شود مانند گندم و ارزن و ذرت و جو و برنج و چاودار و جو و ترشک و غیره، جمع غالی، از حد در گذشتگان، کسانی که در عقاید مذهبی غلو کنند و از حد در گذرند: علی اللهیه از غلاتند. ما حصل زمین، مانند جو، گندم، برنج و غیره
جمع غالی، گزافندگان، جمع غله، چاش ها جورتاکان شاماخ جمع غله درآمدها از حبوب و نقود و جز آن، دسته ای از گیاهان تیره گندمیان که دانه های برخی از آنها را آرد کنند و بمصرف رسانند مانند گندم و برخی را آرد نکرده مصرف کنند مانند برنج ذرت و برخی هم بیشتر به مصرف خوراک دام ها و طیور می رسد مانند جو و چاودار و ارزن، دانه گیاهان دسته غلات بالاخص به نام غلات خوانده می شود مانند گندم و ارزن و ذرت و جو و برنج و چاودار و جو و ترشک و غیره، جمع غالی، از حد در گذشتگان، کسانی که در عقاید مذهبی غلو کنند و از حد در گذرند: علی اللهیه از غلاتند. ما حصل زمین، مانند جو، گندم، برنج و غیره