جدول جو
جدول جو

معنی غروده - جستجوی لغت در جدول جو

غروده
(غُ)
ناحیه ای است در آلبانی که میان ناحیۀ قلمنتی و پود غوریچه و در حدود قره طاغ واقع است. کوه قاقاریقه در جنوب آن و قلۀ این کوه و مجرای نهر چیونه در دو طرف آن قرار دارند. سکنۀ آن مرکب از مسلمانان و کاتولیکهاست و مردمانی جنگاورند. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دروده
تصویر دروده
دروشده، بریده شده با داس، درویده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنوده
تصویر غنوده
غنویده، خوابیده، خفته، آرمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سروده
تصویر سروده
شعر یا سرود که کسی گفته یا خوانده باشد، گفته و خوانده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
ویژگی آنچه یا آنکه بانگ مهیب برآورد، برای مثال به بزم اندرون ابر بخشنده بود / به رزم اندرون شیر غرنده بود (ابوالمؤید - شاعران بی دیوان - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
(اُ دَ)
سرود. الاغروده والاغرود، الغناء. ج، اغارید. ’طائر مستملح الاغارید’. و هی جمعالاغروده بما یغرد به کالاغنیه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سروده
تصویر سروده
خوانده شده (آواز)، ساخته شده (شعر و سرود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروده
تصویر تروده
جفت و زوج و دوگانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثروده
تصویر ثروده
از ریشه پارسی ترید و اشکنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بروده
تصویر بروده
سردی خنکی، سرد شدن، زم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراده
تصویر غراده
سماروغ سماروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریده
تصویر غریده
بغرش آمده
فرهنگ لغت هوشیار
غرنبیدن غرنبش، بانگ و فریاد، بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
شیر و گرگ خشم آلود که از غایت خشم فریاد کند و بر خود پیچد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنوده
تصویر غنوده
در خواب شده، خفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروده
تصویر فروده
بریان کرده برشته گردیده، چوبی که در پس در خانه اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنوده
تصویر غنوده
((غُ دِ))
به خواب رفته، آسوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سروده
تصویر سروده
((سُ دَ یا دِ))
خوانده شده، گفته شده، شعر، شعر ساخته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروده
تصویر فروده
((فُ دِ یا دَ))
بریان کرده، برشته گردیده، چوبی که در پس در خانه اندازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سروده
تصویر سروده
شعر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
Roaring
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
rugissant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
רועם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
포효하는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
mengaum
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
दहाड़ते हुए
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
brullend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
rugiente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
ruggente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
rugindo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
ryczący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
ревучий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
brüllend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
ревущий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
咆哮的
دیکشنری فارسی به چینی