- غرنبیده
- آواز در گلو پیچیده، آواز مهیب برآورده، فریاد و غوغا کرده
معنی غرنبیده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی یا چیزی که صدای مهیب درآورد
آواز در گلو پیچیدن، آوازی مهیب دادن غریدن، فریاد و غوغا کردن، غرغر کردن غرولند کردن ژکیدن
کسی یا چیزی که بغرنبد بانگ مهیب کننده
بانگ و خروش برآوردن، صدای درشت و کلفت درآوردن، فریاد و غوغا کردن، برای مثال لشکر شادبهر درجنبید / نای رویین و کوس بغرنبید (عنصری - ۳۶۶)
سخت درهم کشیده و کوفته، چین بهم رسانیده بر چین و شکن، درشت گردیده
غرنگ کردن، ناله برآوردن
درهم کشیده، فشرده، افسرده، برای مثال جان ترنجیده و شکسته دلم / گویی از غم همی فروگسلم (رودکی - ۵۴۶)
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غضبان، غضوب، برای مثال چنان شد غراشیده از کینه اش / که آتش زبانه زد از سینه اش (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۴)
خراشیده، قهر آلود غضب ناک
غرنگ کردن، غریویدن غریو بر آوردن
آواز در گلو پیچیدن، آوازی مهیب دادن غریدن، فریاد و غوغا کردن، غرغر کردن غرولند کردن ژکیدن
نهان کرده پنهان ساخته: (بر چشمه تختی و مردی بر وی بمرده بچادر نهنبیده روی)، دفینه، سخن پنهان
پوشیده و پنهان شده
جاروب شده روفته
آزرده دلتنگ
(جنبیدن) حرکت کرده تکان خوردن، لرزیده، مضطرب شده
جنبیده لرزیده، بنایی که سقف و دیوار های آن فرو ریخته
سوراخ شده سفته، کاویده
تکان خورده، حرکت کرده
بنایی که سقف و دیوارهای آن بر روی هم فروریخته
حرکاتی که در حالت رقص به قسمت های تحتانی بدن داده می شود، قر کمر، رقص کمر
غربیله کردن: حرکت دادن قسمت های تحتانی بدن در حالت رقص، قر کمر دادن
غربیله کردن: حرکت دادن قسمت های تحتانی بدن در حالت رقص، قر کمر دادن
زاغگونگان تیره ای از گزافندگان (غلات شیعه) که باور دارند محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام چون دو زاغ همانند یکدیگرند از غرابی در فارسی نان بادامی قسمی نان قندی که از آرد بادام سازند غرابی
خشمناک شده خشم آلود
گربیله غر پارسی است حرکت پیاپی قسمت تحتانی بدن مثل حرکت غربیل (غربال)، نوعی قر کون و کچول. یا قرو غربیله. قر دادن به کمر ادا و اطوار، حرکات و سکنات زنان در وقت آرمیدن
خفته، آسوده آرمیده
جنبیده
جنبیده، لرزیده، بنایی که سقف و دیوارهای آن فروریخته