جدول جو
جدول جو

معنی غرش - جستجوی لغت در جدول جو

غرش
خشم، غضب، تندی، تندخویی، غرس
تصویری از غرش
تصویر غرش
فرهنگ فارسی عمید
غرش
فریاد سهمناک، صدای مهیب، بانگ جانوران درنده، غرّشت، غرّه، ژغند، زغند
غرش کردن: به غرش درآمدن، غریدن، بانگ مهیب برآوردن
به غرش درآمدن: غریدن، بانگ مهیب برآوردن
تصویری از غرش
تصویر غرش
فرهنگ فارسی عمید
غرش
(غَ)
خراش. (برهان قاطع). غرس. (برهان قاطع) ، خراشیده. (فرهنگ شعوری). و ظاهراً بر اساس نیست، خشم و قهر و غضب. غرس. غرس. (برهان قاطع). غرس. (فرهنگ اسدی). غرّش. (برهان قاطع) :
گر نه بدبختمی مرا که فکند
به یکی جاف جاف زودغرش.
رودکی.
، نوائی است از موسیقی
لغت نامه دهخدا
غرش
(غَ)
همان غرسستان است که در این زمان به زبان اهل خراسان اغلب آن را غور نامند. و آن را غرجستان نیز گفته اند و آن میان غزنه و کابل و هرات وبلخ واقع است. (از معجم البلدان). غرجستان. غرج الشار. غرچه. غراچه. رجوع به غرجستان شود: و ولایت غرش و معاملات آن نواحی در مجموع ابوالحسن منیعی بستند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 344). وسلطان ضیاع و املاک ایشان به نواحی غرش از ایشان بخرید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 347). و سلطان اشخاص را درطلب او اشخاص کرد و در گرد مرکب او نرسیدند، به ولایت غرش پیش شاه شار شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 380)
لغت نامه دهخدا
غرش
(غَ)
بار درختی است. (منتهی الارب) (آنندراج). ثمر شجره، واحده ’غرشه’ یمانیه، قال ابن درید، ولا احقه. (اقرب الموارد) ، کوه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
غرش
(غُ رِ / غُرْ رِ)
اسم مصدر از غریدن. آواز بامهابت حیوانات. (فرهنگ رشیدی). آواز کردن و هیبت. (غیاث اللغات). آواز مهیب. غرّشت. (حواشی برهان قاطع چ معین). آواز شیر و ببر و پلنگ و مانند آن. آواز رعد. غرنبه. (برهان قاطع). غریدن. (آنندراج). غریدن با قهر و غضب. (ناظم الاطباء). غرش شیر. غرش پلنگ. غرش رعد. (ازیر. تندر). غرش ابر. غرش کوه:
خاقانیا ز غرش بیهوده شان مترس
کز آب و نار هیچ ندارد سحابشان.
خاقانی.
آه صبح است مگر نحل که بر شه ره غار
غرش افکنده و عریان به خراسان یابم.
خاقانی.
ترک خواب وغفلت خرگوش کن
غرش این شیر ای خرگوش کن.
مولوی (مثنوی).
- به غرش درآمدن، غرش کردن:
کهن جامه اندر صف آخرین
به غرش درآمد چو شیر عرین.
سعدی (بوستان).
- ، خشم آلوده شدن. (آنندراج).
- غرش افکندن، غرش کردن. رجوع به غرش کردن شود
لغت نامه دهخدا
غرش
(غِ)
نفرت و کراهت. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری). شعوری در لسان العجم شعری بی وزن هم برای آن شاهد آورده است
لغت نامه دهخدا
غرش
(غِ)
از مسکوکات برابر با چهل باره است. (المنجد) (دزی). و قرش به قاف نیز گویند و هر دو آنها معرب جروش آلمانی است. ج، غروش. و غروش خود به صورت جمع پول نقره ای است و غروشه را نیز از همین جمع ساخته اند. (دزی ج 2 ص 206). قرش یا غرش نقد عثمانی مصری است. (القاموس العصری). بعضی آن را به قاف گویند و هردو جائز است زیرا از ریشه آلمانی غروشن گرفته شده و حرف ژ را بعضی به قاف و بعضی به غین تبدیل کنند و اهل مصر کنونی به جیم مبدل سازند. غرش دو نوع است:غرش صاغ و غرش رائج. غرش صاغ معادل 40 باره است و غرش رائج برابر ربع آن، یعنی ده باره است. اهل بصره غرش شامی را غرش العین و پس از آن غرش میگفتند، و این از قرن نوزده به این طرف است و این غرش شامی یا غرش العین برابر ده غرش صاغ است. استاد یعقوب نعوم سرگیس گوید: غرش شامی در بعض نواحی عراق غرش رومی نامیده می شود. (النقود العربیه ص 181). از انواع غرش، غرش ترکی، غرش ترکی شرک، غرش فرنجی، غرش فلسطینی، غرش مصری است. رجوع به کتاب النقود العربیه ص 87، 94، 96، 97، 163، 167 و 188 و دزی ج 2 ص 206 و رجوع به قرش شود
لغت نامه دهخدا
غرش
خشم و قهر و غضب
تصویری از غرش
تصویر غرش
فرهنگ لغت هوشیار
غرش
((غُ رِّ))
صدای مهیب، فریاد ترسناک
تصویری از غرش
تصویر غرش
فرهنگ فارسی معین
غرش
آسمان غره، نعره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غرش
هديرٌ
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به عربی
غرش
Huffiness
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
غرش
braillement, halètement
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به فرانسوی
غرش
bramido, resoplido
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
غرش
рычание , тяжёлое дыхание
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به روسی
غرش
brüllend, Schnaufen
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به آلمانی
غرش
ричання , тяжке дихання
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به اوکراینی
غرش
ryk, sapiący oddech
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به لهستانی
غرش
غرغرہ , ہانپنا
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به اردو
غرش
คำราม , การหอบ
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به تایلندی
غرش
গর্জন , হাঁপানো
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به بنگالی
غرش
nguruma, kupumua
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به سواحیلی
غرش
bağıran, hırıltı
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
غرش
鳴き声 , 息切れ
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به ژاپنی
غرش
咆哮的 , 喘气
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به چینی
غرش
bramido, ofegação
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به پرتغالی
غرش
으르렁거리는 , 헐떡임
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به کره ای
غرش
menggeram, terengah-engah
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
غرش
गर्जना , फुफकार
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به هندی
غرش
brullen, hijgen
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به هلندی
غرش
ruggito, ansimare
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
غرش
שאגה , נשימות קצרות
تصویری از غرش
تصویر غرش
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرشت
تصویر غرشت
غرّش، فریاد سهمناک، صدای مهیب، بانگ جانوران درنده، غرّه، ژغند، زغند، برای مثال غرشت پلنگ دولت تو / بر شیردلان دریده خفتان (خاقانی - ۳۴۸ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
آواز کردن با مهابت، آواز مهیب. یابه غرش در آمدن، غرش کردن غریدن، غضبناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار