جدول جو
جدول جو

معنی غراس - جستجوی لغت در جدول جو

غراس
(غِ)
جمع واژۀ غریسه. (منتهی الارب). جمع واژۀ غریسه و غرائس و غراس است و جمع اخیر نادر است. (از اقرب الموارد). جج، غراسات: اکثر غراساتها. (دزی ذیل غرس) ، جمع واژۀ غرس. (اقرب الموارد). کاشته شده ها. درختان نشانده شده: الحمدﷲ الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک المله التی علت غراسها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299) ، جمع واژۀ غرس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
غراس
(غَ)
آنچه از داروی خوردن و مسهل برآید. (منتهی الارب). آنچه از داروی مسهل خوردن برآید. (آنندراج). ما یخرج من شارب دواء المشی. (اقرب الموارد). آنچه به وقت خوردن دارو از خورندۀ دارو بریزد، فراوانی درخت عرفط. (نوعی درخت طلق خاردار). ما کثر من العرفط. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غراس
(غَرْ را)
غرس کننده. کشت کار. (دزی)
لغت نامه دهخدا
غراس
نهال
تصویری از غراس
تصویر غراس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرار
تصویر غرار
خدعه کننده، فریب دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرار
تصویر غرار
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غراره، جوالق، شکیش
دم تیز شمشیر
خواب کم
کسادی بازار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هراس
تصویر هراس
هراسیدن، بیم، ترس، خوف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراس
تصویر مراس
علاج کردن، درمان کردن، چاره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گراس
تصویر گراس
تکه، نواله، لقمه، برای مثال جمله نعمت های الوان بهشت / یک گراس از خوان احسان تو نیست (غضایری - لغتنامه - گراس)، باقی ماندۀ طعام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حراس
تصویر حراس
حارس ها، حفظ کننده ها، نگه دارنده ها، نگهبان ها، پاسبان ها، جمع واژۀ حارس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغراس
تصویر اغراس
غرس ها، نهال ها، درخت ها، جمع واژۀ غرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراش
تصویر غراش
زخمی که از خراشیدگی به هم رسد، خراش، خشم و غضب، اندوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرار
تصویر غرار
مغرور شدن، فریب خوردن، بی تجربگی، ناآزمودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرام
تصویر غرام
عشق، شیفتگی
هلاک، عذاب، شکنجه و درد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراس
تصویر تراس
ایوان وسیع جلو طبقات فوقانی عمارت، مهتابی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
از بلاد شام است. گمان میکنم در ساحل واقع شده. (سمعانی) (اللباب). شهری است بدامنۀ کوه لکام و آن شهر مسلمه بن عبدالملک است. نام شهری است بنا کردۀ مسلمه بن عبدالملک بدامن کوه لکام است. (آنندراج). نام جایی که تقریباً دوازده میل تا انطاکیه فاصله دارد و دارای قلعۀ مرتفع و چشمه سارها و اشجار و بساتین است. (ناظم الاطباء). شهری است (بشام) اندر کوهها و اندر وی سرایی است که زبیده کرده است وقفهای بسیار برآنجا کرده که هرکه بدین شهر رسد بدین سرای فرود آید و او را میهمانی کنند. (حدود العالم). از انطاکیه بدژ بغراس رفتم که دژی است مستحکم دارای کشتزارها و باغها... بغراس بسبب وسعت و خرمی چراگاه ترکمنان میباشد. (ترجمه سفرنامۀ ابن بطوطه چ 1337 هجری شمسی بنگاه ترجمه ص 64) ، برگستوان. (از برهان) (ناظم الاطباء). و رجوع به بغلطاق شود، کلاه درویشان. (تحفهالسعاده از سروری)، نوعی از خفتان و زیور. جمعی از فرهنگ نویسان معنی لفظ مذکور را کلاه و فرجی (قسمی از قبا) نوشته اند و آنچه من نوشتم از فرهنگ زبان ترکی است. ناصری از شعر عثمان مختاری معنی گریبان استنباط می کند در حالتی که به هیچ وجه معنی گریبان فهمیده نمیشود بلکه بمعنی خفتان یافرجی است. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ غرس. درخت های نشانده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به غرس شود، سال ارزان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سال پرنعمت. العام المخصب. (از اقرب الموارد) ، زندگانی فراخ. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زندگانی پروسعت. العیش الواسع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درخت نشانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در زمین درخت نشانیدن: اغرس الشجر، اثبته فی الارض. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ خَ)
قلمه کردن. قلمه زدن. خواباندن (مثلاً شاخۀ مو را). غراس. غروس. (دزی ذیل غرس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شراس
تصویر شراس
پارسی تازی شگته به شیوه قلب سریش چسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضراس
تصویر ضراس
دندان درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراس
تصویر عراس
کره شتر فروش، ریسمان فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراس
تصویر تراس
بام، مهتابی، ایوان وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
خم فروش خمگر آسی که باخر گردانند، آسی که با چاروا گردانند (اعم از خر و گاو و جز آنها)، یا خراس خراب. آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراس
تصویر حراس
جمع حارس پاسبانان نگاهبانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراس
تصویر دراس
گندمکوبی خرمن کوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغراس
تصویر اغراس
جمع غرس، نهال ها نهال کاری درختکاری جمع غرس درختها نهالها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراسه
تصویر غراسه
نهال کویک نهال خرما بن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغراس
تصویر اغراس
((اَ))
جمع غرس، درخت ها، نهال ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغراس
تصویر اغراس
((اِ))
درخت کاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراس
تصویر فراس
افق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هراس
تصویر هراس
ترس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هراس
تصویر هراس
هول، آلارم، وحشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تراس
تصویر تراس
ایوان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خراس
تصویر خراس
آس عصاری
فرهنگ واژه فارسی سره