جدول جو
جدول جو

معنی غداری - جستجوی لغت در جدول جو

غداری
غدار بودن، بی وفایی، حیله گری
تصویری از غداری
تصویر غداری
فرهنگ فارسی عمید
غداری
در تازی نیامده فریبکاری بیوفایی، مکاری حیله گری
تصویری از غداری
تصویر غداری
فرهنگ لغت هوشیار
غداری
((غَ دُ))
بی وفایی، حیله گری
تصویری از غداری
تصویر غداری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نداری
تصویر نداری
فقر
فرهنگ واژه فارسی سره
منسوب به اداره وابسته به اداره: کارهای اداری، عضو اداره آنکه در اداره کار میکند کارمند اداره یا امور اداری. قسمتی از امور عمومی است که مربوط به اداره نمودن افراد مردم و اجرا روز مره قوانین است و نشانه آن ارتباط دایم ماء موران دولت با مردم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداری
تصویر اداری
اوارى
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جداری
تصویر جداری
دو شاخ جانوران، آهیانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداری
تصویر خداری
شب تار، ابر سیاه، موی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدایر
تصویر غدایر
موهای بافته شده، جمع غدیر، آبگیرها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اداری
تصویر اداری
مربوط به اداره مثلاً میز اداری، کارمند اداره، ویژگی کاری که در اداره انجام می شود مثلاً جریان اداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غداره
تصویر غداره
مؤنث واژۀ غدار، بسیار غدر کننده، بی وفا، خائن، حیله گر، فریب کار
فرهنگ فارسی عمید
اندوه رنج، گرتی گرته ای منسوب به غبار، گرد آلوده غبارآلوده، اندوه رنج، خطی خفی در غایت نازکی و باریکی که به چشم عادی بزحمت دیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غدیره گیسوان بافته، جمع غدیر آبگیرها آبدانها: غدایر آب که آن را گول خوانند در پیش آن بنات السما بسیار در آنجا جمع شدی، جمع غدیره، گیسوان بافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدانی
تصویر غدانی
نو جوان برنای نرم اندام جوان شاداب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدافی
تصویر غدافی
پر کلاغی از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته غداره ششلول (واژه ای غداره در پارسی ریشه سنسکریت دارد و برابر است با تیر پیکان که به گونه بیل ساخته میشده است و سپس به گونه ای از دشنه پهن نیز غداره گفته شده واژه خویشاوند آن غدر و غدرک یا گدرک است) مونث غدار پیمان شکن زن، فریبکار زن پس مانده باز مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غفاری
تصویر غفاری
عمل غفار آمرزگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمداری
تصویر غمداری
حالت و کیفیت غمدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کداری
تصویر کداری
ابر تنک
فرهنگ لغت هوشیار
فقربی چیزی تهی دستی: سیدمیران مرد بی نزاکت وبددلی میدانستش که باهمه نداری دماغش بالابود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداری
تصویر اداری
((اِ))
منسوب به اداره، وابسته به اداره، آن که در اداره کار کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غدایر
تصویر غدایر
((غَ یِ))
جمع غدیره، گیسوان بافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غداره
تصویر غداره
((غَ دّ رِ))
مؤنث غدار، زن بی وفا، زن حیله گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غداره
تصویر غداره
مأخوذ از «کتاره» هندی، سلاحی شبیه به شمشیر اما پهن و راست، پیکان پهن، پیکان نیزه، غدره، غدرک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غباری
تصویر غباری
منسوب به غبار. گردآلود، غبار آلوده، مجازاً، اندوه، رنج، خطی خفی در غایت نازکی و باریکی که به چشم عادی به زحمت دیده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غفاری
تصویر غفاری
غفار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اداری
تصویر اداری
Administrative, Bureaucratic, Administratively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
административный , административно , бюрократический
دیکشنری فارسی به روسی
administrativ, bürokratisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
адміністративний , адміністративно , бюрократичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
administracyjny, administracyjnie, biurokratyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
行政的 , 行政地 , 官僚的
دیکشنری فارسی به چینی
administrativo, administrativamente, burocrático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
amministrativo, amministrativamente, burocratico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
administrativo, administrativamente, burocrático
دیکشنری فارسی به اسپانیایی