- غبوب
- جمع غب، آبراهه ها خیزاب ها دره ها
معنی غبوب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ایوار، فروشد، شامگاه
ناپسری، گله گاو پدرام، جمع رب، جبه ها شیره ها خداوند صاحب مالک، مخدوم، خدا پروردگار جمع ارباب
جمع حب، دانه ها گویه ها جورتک بنشن، جمع حبه وحب دانه های نباتات دانه های عدس و نخود و لوبیا و باقلا و مانند آنها، جمع حبوبات
داهار گاباره (غار)، فربه، سخن چین، زخم خونریز
مهلکه، بیابان خطرناک
فروزینه، گوسفندجوان گاوجوان، آراینده، نیرودهنده
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان
شرابی که در شب می نوشیدند، شراب شبانگاهی
زمان قرار گرفتن خورشید در افق، پایان روز، فرو رفتن و ناپدید شدن آفتاب یا ستاره، پایان یافتن چیزی یا امری مثلاً غروب جوانی، غروب دولت
غیب ها، ناپیداها، ناپدیدها، پنهان ها، جمع واژۀ غیب
حبّ ها، دانه های گیاهان، بذرها، قرص ها، جمع واژۀ حبّ
گوشت برجسته که بر زیر زنخ و زیر گلوی مردم فربه پدید آید گوشت پاره فروهشته زیر حنک مردم، طوق گلو
فرو رفتن و جز آن، فرو رفتن ماه و آفتاب
گوشت شب مانده، آبکند
نادانی
غبوق بنگرید به غبوق
شامنوش می شبانه شرابی که در شبانگاه نوشند مقابل صبوح. شراب شبانگاهی خوردن مقابل صبوح، شراب شبانگاهی نوشانیدن
به جا ماندن، درنگ کردن
خشمگین، خشمناک، غضبناک، پر خشم
غالب
ناپدید شدن
بانگ دشمنی، پژمردگی ترنجیدگی، خشک شدن خم
جمع لب، مغز ها دانه ها جمع لب دانه ها مغزها: حبوب و لبوب نضج و نمانیافت و انواع ارتفاعات در مراتع و مزارع بخس و نقصان پذیرفت
گرد باد گرد انگیز وزیدن باد، بیدار شدن شکست خوردن، سر خوش رفتن -1 وزیدن باد، طلوع کردن ستاره، وزش باد: (برآمدبادی ازاقصای بابل هبوبش خاره دروباره افکن) (منوچهری)، طلوع ستاره
وزیدن، وزش