جدول جو
جدول جو

معنی غبت - جستجوی لغت در جدول جو

غبت
(غُبْ بَ)
غبه. رجوع به غبه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شبت
تصویر شبت
دالان کوچک، دالان، دهلیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غربت
تصویر غربت
دور شدن، دور شدن از شهر خود، دوری از وطن، جای دور از خانمان که وطن شخص نباشد، برای مثال درشتی کند بر غریبان کسی / که نابوده باشد به غربت بسی (سعدی - ۱۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبت
تصویر سبت
گیاهی شبیه خطمی، نوعی خطمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبت
تصویر تبت
سورۀ صد و یازدهم قرآن مشتمل بر پنج آیه و لعن بر ابولهب و زنش که پیغمبر اسلام را آزردند، لهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبی
تصویر غبی
نادان و کندذهن، کم هوش، کودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبت
تصویر نبت
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبات، کلأ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلت
تصویر غلت
غلتیدن، در موسیقی گردانیدن آواز در حلق، کشش دادن صوت هنگام آوازه خوانی، تریل
غلت خوردن: در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن
غلت دادن: کسی یا چیزی را در روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گرداندن، غلتانیدن
غلت زدن: در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن، غلت خوردن
غلت و واغلت: غلتیدن پی در پی
غلت و واغلت خوردن: غلتیدن پی در پی، غلت و واغلت
غلت و واغلت زدن: غلتیدن پی در پی، غلت و واغلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبت
تصویر تبت
کرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گلغر، پت، تبد، بزشم، بزوشم، بزوش، تفتیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
مقابل حضور، غایب شدن، ناپیدا شدن، پنهان شدن از نظر نهان بودن
در شیعۀ اثناعشری، نهان بودن امام دوازدهم از انظار
بدگویی کردن پشت سر کسی، زشت یاد
غیبت صغرا: در شیعۀ اثناعشری، غیبت امام دوازدهم از چهار سال بعد از تولد یعنی از سال ۲۶۰ (هجری قمری) تا مدت ۶۹ سال (سال ۳۲۹ هجری قمری) که سال فوت چهارمین نایب آن حضرت بوده
غیبت کبرا: در شیعۀ اثناعشری، غیبت امام دوازدهم پس از غیبت صغرا که تا هنگام ظهور ادامه خواهد داشت
غیبت کردن: بدگویی کردن پشت سر کسی، زشت یاد
غیبت گفتن: بدگویی کردن پشت سر کسی، زشت یاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبش
تصویر غبش
بقیۀ شب، تاریکی آخر شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبت
تصویر شبت
شوید، گیاهی یک ساله با برگ های ریز معطر که به صورت خام و پخته خورده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبت
تصویر کبت
زنبور،
زنبور عسل، نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوه ای که موم و عسل تولید می کند، مگس انگبین، گوژانگبین، نحله، منگ، منج، برای مثال همچنان کبتی که دارد انگبین / چون بماند داستان من بر این (رودکی۱ - ۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبب
تصویر غبب
غبغب، گوشت زیر زنخ، تکۀ گوشت آویخته زیر گلوی خروس و گاو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رغبت
تصویر رغبت
میل، اراده، آرزو
رغبت داشتن: میل داشتن، مایل بودن
رغبت کردن: رغبت داشتن، میل داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثبت
تصویر ثبت
یادداشت کردن، نوشتن، نوشته، نوشته شده، برقرار و پابرجا کردن، قرار دادن
ثبت احوال: سازمانی که وظیفۀ صدور شناسنامه و کارت ملی را بر عهده دارد
ثبت اسناد: اداره ای که معاملات و نقل و انتقال های ملکی مردم را در دفترها و پرونده های خود ثبت می کند و سند مالکیت می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبن
تصویر غبن
خدعه کردن و چیره شدن در معامله، فریب دادن کسی در خرید و فروش، زیان در خرید و فروش، ضرر و زیان
غبن فاحش: در علم حقوق زیان آشکار و بسیار در خریدن چیزی
غبن کشیدن: متضرر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جبت
تصویر جبت
سحر
ساحر
شخص بی خیر و منفعت
بت، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، آیبک، ایبک، طاغوت، بغ، صنم، فغ، شمسه، وثن، ژون، بد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبت
تصویر شبت
دالان و دهلیز کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
خواهش، میل و اراده، خواهش از روی میل و آرزو از چیزی، خواهانی، خواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبت
تصویر تبت
کرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبت
تصویر جبت
هر چه غیر باریتعالی که آنرا پرستش نمایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبت
تصویر ثبت
استواری، پایداری، حجت، دلیل، برهان، بنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبت
تصویر سبت
استراحت، آسایش، فرو خفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغت
تصویر بغت
ناگاه یکبارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابت
تصویر ابت
گرمای سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغبت
تصویر چغبت
پنبه و پشم و امثال آنرا گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جغبت
تصویر جغبت
پنبه لحاف و توشک و نهالی حشو آگنده
فرهنگ لغت هوشیار
انفت زیان بردن در سودا، زیان، دریغ زیان آوردن بر کسی در بیع و شراء، فریفتن، زیان یافتن در خرید و فروش. یا خیار غبن. آنست که فروشنده خریدار را فریب دهد یا بر عکس و یا دلال آن را بفریبد، زیان ضرر، افسوس دریغ حیف. یا غبن اندک. غبن یسیر. یا غبن فاحش. خسارت صریح و بسیار در خرید جنس به قیمتی که دو شخص ماهر و مطلع از معاملات خسارت زیاده از حد عادت را در آن تایید کنند معامله ای که به تقویم نرسیده باشد غبن الفاحش. یا غبن یسیر. آنچه را فقط یک مقوم آن را تقویم کند غبن الیسیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغبت
تصویر رغبت
((رِ بَ))
خواستن، میل، جمع رغبات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلت
تصویر غلت
غلط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غربت
تصویر غربت
ناشناختگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
دش یاد، ناپیدایی، بدگویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ثبت
تصویر ثبت
پایستگی، نگارش
فرهنگ واژه فارسی سره
آرزو، آرزومندی، اشتیاق، تعشق، تمایل، خواست، میل، هوس
فرهنگ واژه مترادف متضاد