- غاذه
- جاندانه ملاج بخشی است از استخوان سر که در کودکان چندی نرم است
معنی غاذه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نافرمان بد کاره زن
غذادهنده، خورش دهنده
بیشه، نیستان، نیزار، گروه مردم، نیزۀ دراز
مؤنث واژۀ شاذ، نادر، کمیاب، منفرد، تنهامانده
مردمان مختلط بسیار، گروه بسیار درآمیخته از مردم
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن، برای مثال بی غازه و گلگونه گل آن رنگ کجا یافت / کافروخته از پردۀ مستور برآمد (مولوی۲ - ۲۸۷)
خانه
پسوند تصغیر: بزغاله جزغاله داسغاله درغاله
پارسی تازی گشته غاز سیا غاز غاغه: بنگرید به غاغه پودینه پودنه، زراوند
بلغت عمان پودنه پودینه پودنه، زراوند
گلگونه بزک گلغونه سرخاب
آپورش اپر دهیک تاراج دانی که دل من که فکندست به تاراج آن دو خط مشکین که پدید آمدش از عاج (دقیقی) نوای بلبل و آوای دراج شکیب عاشقان را داده تاراج (نظامی) تارات
مونث غاذی خوراننده گوارنده مونث غاذی. یا قوه غاذیه. قوه ای که غذا را تحلیل برد و جزو بدن کند
نگهبان، خوراننده غذا دهنده قوت دهنده
نرم و نازک زن، نرم و نازک نهال
پارسی تازی گشته به روش قلب باغ (صادق کیا)، نیزار نپستان، نیزه دراز زمین پست و هموار، گروه مردمان، نیزه دراز، بیشه درختان انبوه و درهم پیچیده، جمع غاب غابات
پارسی تازی گشته لاد دیبای سرخرنگ
صدا، آواز
غذادهنده، قوت دهنده
زمین پست و هموار، نیزه دراز، بیشه درختان انبوه و درهم پیچیده، جمع غاب و غابات
غذادهنده
ریشینه (ناصرو)، سهش (حس)، رگاب در چشم