جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غاذیه

غاذیه

غاذیه
مونث غاذی خوراننده گوارنده مونث غاذی. یا قوه غاذیه. قوه ای که غذا را تحلیل برد و جزو بدن کند
فرهنگ لغت هوشیار

غادیه

غادیه
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صُبح، بامدادان، بامگاه، صَباح، غَدو، صَدیع، علی الصَباح، غَدات، باکِر، صُبح بام، صُبحدَم، صُبحگاه، بام
غادیه
فرهنگ فارسی عمید

اغذیه

اغذیه
غذاها، چیزهایی که خورده شود و به نمو جسم کمک کند و انرژی لازم برای بدن به وجود بیاورد، خوراک ها، خوردنی ها، خورش ها، جمعِ واژۀ غذا
اغذیه
فرهنگ فارسی عمید

غالیه

غالیه
مؤنثِ واژۀ غالی، گران قیمت، گران بها
ماده ای بسیار خوشبو، مرکب از مشک، عنبر، بان و حصی لبان (حسن لبه) که زنان برای معطر کردن زلف به کار می بردند و برای تقویت دماغ، قلب، تسکین صداع و لقوه نیز مفید بوده
کنایه از گیسوی سیاه و خوش بو، غُلات
غالیه
فرهنگ فارسی عمید

غاشیه

غاشیه
هشتاد و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۶ آیه
نوعی جامه
روپوش زین اسب، یون، دَفنوک، جُناغِ زین
غاشیه
فرهنگ فارسی عمید

غالیه

غالیه
بوی خوشی است مرکب از مشک و عنبر و جزآن، سیاهرنگ که موی را به وی خصاب کنند
فرهنگ لغت هوشیار