جدول جو
جدول جو

معنی غاغه

غاغه
مردمان مختلط بسیار، گروه بسیار درآمیخته از مردم
تصویری از غاغه
تصویر غاغه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غاغه

غاغه

غاغه
گروه کثیر بهم آمیخته از مردم. (از قطر المحیط). مردم انبوه درآمیخته، ملخ نوبال برآورده، مگس ریزه، گیاهی است. (منتهی الارب) ، همهمه و هیاهو و معرکه. (دزی) ، غاغه علی الاکل، افراط در خوراک. (از دزی) ، خو گرفتن به باده خواری. (از دزی) ، جشنهای خدایان شراب در نزد بت پرستان. (از دزی)
واحده الغاغ. (اقرب الموارد). رجوع به غاغ شود. نبات یشبه الهربون. (اللسان). و فی شرح القاموس الهرنوی. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

زاغه

زاغه
سوراخ و گودال در کوه یا تپه یا بیابان که برای گوسفند و گاو درست می کنند
فرهنگ لغت هوشیار

غازه

غازه
سُرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گُلگونِه، غَنج، غَنجَر، غَنجار، غَنجارِه، گَنجار، آلگونِه، آلغونِه، بُلغونِه، غُلغونِه، گُلگونِه، گُلغونِه، وُلغونِه، لَغونِه، والگونِه، بَهرامَن، برای مِثال بی غازه و گلگونه گل آن رنگ کجا یافت / کافروخته از پردۀ مستور برآمد (مولوی۲ - ۲۸۷)
غازه
فرهنگ فارسی عمید

زاغه

زاغه
خانۀ کوچک و محقر فقرا که معمولاً در حاشیۀ شهر قرار دارد، محل نگهداری حیوانات اهلی، آغل
زاغه
فرهنگ فارسی عمید

کاغه

کاغه
ساده دل
اَحمَق، کُودَن، کَم خِرَد، اَبلَه، غُتفَرِه، اَنوَک، کَردَنگ، خُل، خام ریش، دَبَنگ، نابِخرَد، تَپَنکوز، کانا، چِل، فَغاک، سَبُک رای، دَنگ، شیشِه گَردَن، بی عَقل، کَهسَلِه، خَرطَبع، بَدخِرَد، ریش کاو، تاریک مَغز، لادِه، غَمر، کَم عَقل، دَنگِل، گول، گَردَنگَل
کاغه
فرهنگ فارسی عمید