گروه کثیر بهم آمیخته از مردم. (از قطر المحیط). مردم انبوه درآمیخته، ملخ نوبال برآورده، مگس ریزه، گیاهی است. (منتهی الارب) ، همهمه و هیاهو و معرکه. (دزی) ، غاغه علی الاکل، افراط در خوراک. (از دزی) ، خو گرفتن به باده خواری. (از دزی) ، جشنهای خدایان شراب در نزد بت پرستان. (از دزی) واحده الغاغ. (اقرب الموارد). رجوع به غاغ شود. نبات یشبه الهربون. (اللسان). و فی شرح القاموس الهرنوی. (ذیل اقرب الموارد)
سُرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گُلگونِه، غَنج، غَنجَر، غَنجار، غَنجارِه، گَنجار، آلگونِه، آلغونِه، بُلغونِه، غُلغونِه، گُلگونِه، گُلغونِه، وُلغونِه، لَغونِه، والگونِه، بَهرامَن، برای مِثال بی غازه و گلگونه گل آن رنگ کجا یافت / کافروخته از پردۀ مستور برآمد (مولوی۲ - ۲۸۷)