پارسی تازی گشته به روش قلب باغ (صادق کیا)، نیزار نپستان، نیزه دراز زمین پست و هموار، گروه مردمان، نیزه دراز، بیشه درختان انبوه و درهم پیچیده، جمع غاب غابات
تأنیث غاب ّ، شتران که به غب ّ (یک روز در میان) آب خورند. ج، غواب ّ. (آنندراج) : ابل ٌ غابه، شترانی که روزی آب خورند و روزی نه. (مهذب الاسماء). ج، غواب ّ و غابات. (اقرب الموارد)
زمین پست هموار، گروه مردمان، نیزۀ دراز یا نیزۀ لرزان، بیشۀ درختان انبوه و درهم پیچیده، یقال: لیث غابه. ج، غاب و غابات. اَجَمه. مرغزار. نیزار. نیستان. (منتهی الارب). و در معجم البلدان آرد، هوازنی گفته است: غابه، زمینی است گود و پست و هموار که دارای کنگره باشد و در معنی با کلمه ’وهده’ یکی است و ابوجابر اسدی گفته است: غابه گروهی از مردم و درخت درهم پیچیده که زمین آن بلند و برآمده نیست به صورتی که مردم می توانند از آن هیزم به دست آورند و سودهای دیگر برگیرند، غابهالبحر، جایگاهی که جانورهای کوچک متحجر در آن گرد هم است. (المنجد)
قریه ای است در بحرین. (معجم البلدان). و در نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی ذیل بحرین آرد: و شهرستان آن (بحرین) را (هجر) گفته اند، اردشیر بابکان ساخت و در زمان سابق آن را بالحسا و ازر والاره و فروق و بینونه و سابون و دارین و غابه از ملک عرب شمرده اند. اکنون جزیره بحرین داخل فارس است واز ملک ایران. (نزهه القلوب مقالۀ ثالثه ص 137)