جدول جو
جدول جو

معنی غابن - جستجوی لغت در جدول جو

غابن
خدعه کننده در خرید و فروش، مغبون کننده، کسی که در کار سستی کند، سست کار
تصویری از غابن
تصویر غابن
فرهنگ فارسی عمید
غابن
(بِ)
سست در کار. سست کار. (آنندراج) ، در تداول فقه، آن که در معامله طرف دیگر را مغبون می کند غبن فلاناً فی البیع و الشراء... خدعه و غلبه فهو غابن و المخدوع مغبون، و غبن فلاناً: نقصه فی الثمن او غیره فهو غابن و ذاک مغبون. (اقرب الموارد). زیان کننده. (دهار)
لغت نامه دهخدا
غابن
سستکار
تصویری از غابن
تصویر غابن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غابر
تصویر غابر
رونده، گذرنده، گذشته، باقی، باقی مانده، در علم نجوم ستاره ای که از تربیع گذشته و به تثلیث نرسیده باشد یا از تسدیس تجاوز کرده و به تربیع نرسیده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غابه
تصویر غابه
بیشه، نیستان، نیزار، گروه مردم، نیزۀ دراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غابط
تصویر غابط
غبطه برنده، رشک برنده، آرزومند به حال کسی بی آنکه زوال نعمت او را بخواهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغابن
تصویر تغابن
شصت و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۸ آیه، افسوس، پشیمانی، زیانکاری
فرهنگ فارسی عمید
(مَ بِ)
جمع واژۀ مغبن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بنهای ران. (غیاث) (آنندراج). کشهای ران و بغل. (ناظم الاطباء). و رجوع به مغبن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نعت فاعلی از ثبن
لغت نامه دهخدا
(بِ)
کاه دهنده. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
سخت، کسی که دروغ بربافد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
یکدیگر را غبن آوردن. (زوزنی) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). در زیان افگندن بعضی مر بعض را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکدیگر را در زیان افکندن و به زیان یکدیگر را فریفتن و گاهی تجرید نموده بمعنی زیانکاری و زیان زده شدن و چون زیانکاری را افسوس لازم است مجازاً بمعنی افسوس خوانند. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، زیانکاری و زیان افکندگی و افسوس. (ناظم الاطباء) :
سخت تغابنی بود حور حریرسینه را
لاف زنی خارپشت از صفت سمنبری.
خاقانی.
سفله مستغنی و سخی محتاج
این تغابن زبخشش قدر است.
خاقانی.
بسی از خویشتن بر خویشتن زد
فروخورد آن تغابن را و تن زد.
نظامی.
دو کس را حسرت از دل نرود و پای تغابن از گل برنیاید. (گلستان).
بخندید و گفتا به صد گوسفند
تغابن نباشد رهایی ز بند.
(بوستان).
به دندان گزید از تغابن یدین
بماندش در او دیده چون فرقدین.
(بوستان).
بیم آنست دمادم که چو پروانه بسوزم
از تغابن که تو چون شمع چرا شاهد عامی.
سعدی.
جای آنست که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(تَ بُ)
یوم التغابن، روز قیامت است بدان جهت که اهل جنت اهل دوزخ را در زیان و غبن اندازند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : یوم یجمعکم لیوم الجمع ذلک یوم التغابن... (قرآن 64 / 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ بُ)
سوره ای از سوره های قرآن. (از اقرب الموارد). سورۀ شصت و چهارم از قرآن کریم. مکیه و آن هیجده آیت است و آغاز آن: بسم... یسبح ﷲ ما فی السموات... پس از منافقین و پیش از طلاق
لغت نامه دهخدا
(بِ)
کودک نازک اندام پرگوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خابن
تصویر خابن
دروغباف، سخت
فرهنگ لغت هوشیار
فریبکار، ستمگر غابش در پارسی نیز هست و برابر است با عنب الدب تازی ازگیل، درختچه ایست از تیره خلنگها که دارای ساقه خزنده نیز می باشد این گیاه بطور وحشی در کوهستانهای ژورا و آلپ و پیرنه در ایتالیا و اسپانیا و فرانسه به فراوانی می روید. ساقه هایش استوانه یی شکل مایل به قرمز و کم و بیش خوابیده است. برگهایش متناوب و دارای دمبرگ کوتاه و پهنک برگها بیضوی و نامنظم و ضخیم و چرمی شکل است. گلهایش سفید یا کمی مایل به قرمز و به صورت دسته های 3 تا 12 تایی است. تعداد گلبرگها و کاسبرگها مساوی و هر یک 5 عددند. تعداد پرچمهایش 10 و میوه اش سته است و رنگ میوه قرمز و شکلش کروی است. برگ این گیاه علاوه بر تانن و صمغ و املاح دارای ماده ای به نام اورسون نیز می باشد و به علاوه دارای مقداری آربوتین و اریکولین است. برگ گیاه مذکور دارای اثر قابض و ضد عفونی کننده است و در بیماری های مجاری تناسلی و التهاب مثانه و عدم تحمل ادرار مصرف می شود عنب الذئب عنب الدب انگور خرس عصیر الدب غایش یارشین مردار آغاجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زابن
تصویر زابن
دیو سرکش، چاووش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حابن
تصویر حابن
شکم آماسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لابن
تصویر لابن
شیر دار، شیر خوراننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابن
تصویر کابن
مبلغی که بهنگام عقد نکاح بذمه مرد مقرر شود مهر: (این جهان نو عروس را ماند رطل کابینش گیر و باده بیار) (خسروی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبان
تصویر غبان
توتک ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابن
تصویر تابن
کاه دهنده کاه دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غابر
تصویر غابر
باقیمانده، گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته به روش قلب باغ (صادق کیا)، نیزار نپستان، نیزه دراز زمین پست و هموار، گروه مردمان، نیزه دراز، بیشه درختان انبوه و درهم پیچیده، جمع غاب غابات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طابن
تصویر طابن
زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغابن
تصویر مغابن
جمع مغبن، بغل ها بیخ ران ها، جمع مغبن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغابن
تصویر تغابن
همدیگر را به زیان افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابن
تصویر شابن
چپل کودک فربه و تنبل (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غابط
تصویر غابط
آرزومند، رشک برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابن
تصویر تابن
((بِ))
کاه دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غابه
تصویر غابه
زمین پست و هموار، نیزه دراز، بیشه درختان انبوه و درهم پیچیده، جمع غاب و غابات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غابر
تصویر غابر
((بِ))
گذشته، مقابل حال و آینده، باقی، باقی مانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغابن
تصویر تغابن
((تَ بُ))
به یکدیگر ضرر رساندن در معامله، افسوس خوردن
فرهنگ فارسی معین
زیانمندی، زیان، ضرر، غبن، تزویر، حیله، خدعه، دغا، دوال، فریب، فسون، کید، مکر، نیرنگ، افسوس، تاسف، غبن، زیان کردن، زیانمند شدن، غفلت کردن، غفلت ورزیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد