جدول جو
جدول جو

معنی عیش - جستجوی لغت در جدول جو

عیش
خوش گذرانی، خوشی و شادمانی، زیستن، زندگی کردن، زندگی، طعام، خوراک، خوردنی
تصویری از عیش
تصویر عیش
فرهنگ فارسی عمید
عیش
زیست، زندگانی، خوشی، شادمانی
تصویری از عیش
تصویر عیش
فرهنگ لغت هوشیار
عیش
((عَ یا ع))
زندگی، طعام، خوراک، خوشی، خوش گذرانی، شادمانی
تصویری از عیش
تصویر عیش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عیشه
تصویر عیشه
زیست زندگی
فرهنگ لغت هوشیار
در این سروده خاقانی: به پاکی مریم از تزویج یوسف به دوری عیسی از پیوند عیشا زهگاه قرار گاه طفل در رحم مادر: بپاکی کریم از تزویج یوسف بدوری عیسی از پیوند عیشا. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیشا
تصویر عیشا
قرارگاه طفل در رحم مادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعیش
تصویر تعیش
زندگی کردن، خوش گذراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعیش
تصویر تعیش
زندگی کردن، خوش گذراندن، اسباب معیشت ساختن، کوشش برای آماده کردن وسایل زندگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعیش
تصویر تعیش
((تَ عَ یُّ))
خوش زیستن، خوش گذراندن، گذران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیش و نوش
تصویر عیش و نوش
خوشگذرانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عیشوم
تصویر عیشوم
گیاه خشک کاه، شور گیاه خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیش و عشرت
تصویر عیش و عشرت
ماژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیش و طرب
تصویر عیش و طرب
خفنج
فرهنگ لغت هوشیار
پرورده شده در عیش و عشرت: ای خنک جان عیش و عشرت کز چنین فتنه دور شد در تو. (هفت پیکر 88)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیش السیاح
تصویر عیش السیاح
راش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیش
تصویر فیش
برگه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عید
تصویر عید
جشن، روزبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عیب
تصویر عیب
آک، بدی، کمبود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیش
تصویر بیش
زیادتی و افزونی، بسیار، بس، علاوه، کثیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیش
تصویر دیش
داد و دهش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرش
تصویر عرش
پهنه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کیش
تصویر کیش
مذهب
فرهنگ واژه فارسی سره
زمین را شخم کردن و نا کشته گذاشتن استراحت دادن زمین تا دوباره نیروی باروری خود را باز یابد، زمینی که یک سال نکارند تا قوت گیرد زمین نوبتی. یا دو آیش. آیش کردن زمین یک سال در میان. یا سه یا سه آیش. آیش کردن زمین دو سال در میان، تقسیم کردن زمینهای ده بسه قسمت و هر سال یکی ازین سه قسمت را نا کشته گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریش
تصویر ریش
موهای چانه و گونه ها، محاسن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیش
تصویر تیش
ترکی از تیز پارسی دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیش
تصویر جیش
ارتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیش
تصویر حیش
ترسیدن، ترساندن
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پارچه خشن کتان که از آن فرش و پرده ها و چیزهای دیگر درست می کنند آنچه به گاو آهن بسته با آن زمین را شخم می زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش
تصویر پیش
عاقل و خردمند ساحل، کنار، جلو، نزدیک
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شیش خرمای بی هسته خرمای سست هسته، شمشیر شمشیر دگمه دار شمشیر نوک بسته که در شمشیر بازی به کار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میش
تصویر میش
گوسفند ماده و دنبه دار، برای مثال کهین تخت را نام بد میش سار / سر میش بودی بر او بر نگار (فردوسی - ۸/۲۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمش
تصویر عمش
ضعف بینایی با ریزش اشک چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیث
تصویر عیث
فاسد کردن، تباه کردن، زیان کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیش
تصویر هیش
هیچ، ناچیز، اندک، بیهوده، معدوم، هر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیش
تصویر نیش
نوک هر چیز نوک تیز مانند سوزن، خنجر و نشتر، در علم زیست شناسی عضوی از بدن حشرات گزنده از قبیل عقرب، زنبور و مار که زهر خود را به وسیلۀ آن داخل بدن انسان می کنند، در علم زیست شناسی چهار دندان نوک تیز جلوی دهان انسان، دو در بالا و دو در پایین، انیاب، دهان، کنایه از سخن گزنده
فرهنگ فارسی عمید