جدول جو
جدول جو

معنی عیش

عیش
(دِ قی یَ)
زیستن. (از منتهی الارب). زندگانی کردن. (آنندراج). زیست و زیست کردن. (از ناظم الاطباء). معاش. معیش. معیشه. عیشه. عیشوشه. رجوع به معاش و معیش و معیشه و عیشه و عیشوشه شود
لغت نامه دهخدا