معنی عَتَاد - جستجوی لغت در جدول جو
عَتَاد
سرسختی، تجهیزات
سَرسَختی، تَجهیزات
دیکشنری عربی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر عتاد
عتاد
آنچه برای سفر لازم است، وسایل سفر
آنچه برای سفر لازم است، وسایل سفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویر عتاد
عتاد
توشه راهمانه ساخت و سامان آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند
توشه راهمانه ساخت و سامان آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر عتاد
عتاد
((عَ))
ساخت و سامان، آن چه جهت سفر و جز آن آماده سازند
ساخت و سامان، آن چه جهت سفر و جز آن آماده سازند
فرهنگ فارسی معین
حَيَاد
بی طرفی
بی طَرَفی
دیکشنری عربی به فارسی
عَتِيد
لجوج، مایل
لَجوج، مایِل
دیکشنری عربی به فارسی
عَذَاب
عذاب
عَذاب
دیکشنری عربی به فارسی
سَوَاد
سیاهی
سیاهی
دیکشنری عربی به فارسی
مَزَاد
حراج
حَراج
دیکشنری عربی به فارسی
عِنَاد
لجاجت، ناسازگاری، سرکشی، سرسختی
لَجاجَت، ناسازگاری، سَرکِشی، سَرسَختی
دیکشنری عربی به فارسی
فَسَاد
فسادگری، فساد
فَسادگَری، فَساد
دیکشنری عربی به فارسی
عَفَا
بخشیدن، اوه
بَخشیدَن، اُوه
دیکشنری عربی به فارسی