معنی عتاد - فرهنگ فارسی معین
معنی عتاد
- عتاد((عَ))
- ساخت و سامان، آن چه جهت سفر و جز آن آماده سازند
تصویر عتاد
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با عتاد
عتاد
- عتاد
- توشه راهمانه ساخت و سامان آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند
فرهنگ لغت هوشیار
عتاد
- عتاد
- ساخت. (منتهی الارب). آنچه آماده باشد از سلاح و چارپا و ساز جنگ. (اقرب الموارد) ، سامان، آمادگی، آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا