به گردن هم دست درآوردن به محبت و جز آن. (از منتهی الارب). معانقه و به گردن همدیگراز محبت دست درآوردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دست با گردن شدن. دست به گردن شدن: روزگار شادی آمد، مطربان باید کنون گاه ناز و گاه راز و گاه بوس و گه عناق. مولوی. گریه از هجران بود یا از فراق یا عزیزانم وصال است و عناق. مولوی
به گردن هم دست درآوردن به محبت و جز آن. (از منتهی الارب). معانقه و به گردن همدیگراز محبت دست درآوردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دست با گردن شدن. دست به گردن شدن: روزگار شادی آمد، مطربان باید کنون گاه ناز و گاه راز و گاه بوس و گه عناق. مولوی. گریه از هجران بود یا از فراق یا عزیزانم وصال است و عناق. مولوی
مناره ای است قدیم در دهناء که ذوالرمه از آن یاد کرده است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مناره ای است عادی در بادیه که از سنگ بنا شده و آن را عناق ذوالرمه گویند، چه وی آن رادر شعر خود آورده است. رجوع به معجم البلدان شود
مناره ای است قدیم در دهناء که ذوالرمه از آن یاد کرده است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مناره ای است عادی در بادیه که از سنگ بنا شده و آن را عناق ذوالرمه گویند، چه وی آن رادر شعر خود آورده است. رجوع به معجم البلدان شود
سرتاسر کنارۀ نهر یا دریا، کرانۀ آب، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا و راست پنج گاه و آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
سرتاسر کنارۀ نهر یا دریا، کرانۀ آب، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا و راست پنج گاه و آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
دیفتری، بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره می شود، از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتی های قلبی، کلیوی و فلج دست و پا را موجب می شود، بادزهره، زهرباد
دیفتِری، بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره می شود، از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتی های قلبی، کلیوی و فلج دست و پا را موجب می شود، بادزَهره، زَهرباد
لگام، دهانۀ اسب، دوال لگام که سوار به دست می گیرد عنان با عنان رفتن: عنان با عنان رفتن یا عنان بر عنان رفتن پهلو به پهلو اسب راندن، کنایه از برابر بودن، به موازارت هم راه رفتن عنان تافتن: کنایه از برگشتن، روگردان شدن عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
لگام، دهانۀ اسب، دوال لگام که سوار به دست می گیرد عنان با عنان رفتن: عنان با عنان رفتن یا عنان بر عنان رفتن پهلو به پهلو اسب راندن، کنایه از برابر بودن، به موازارت هم راه رفتن عنان تافتن: کنایه از برگشتن، روگردان شدن عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
سیمرغ، در افسانه ها مرغی بسیار بزرگ که در کوه قاف آشیان داشته و مظهر عزلت یا نایابی است، سیرنگ، عنقای مغرب برای مثال برو این دام بر مرغ دگر نه / که عنقا را بلند است آشیانه (حافظ - ۸۵۲) در موسیقی سازی زهی با گردن دراز که امروزه از میان رفته است، در موسیقی سازی بادی که امروزه از میان رفته است سختی، بلا عنقای مغرب: سیمرغ، برای مثال کس نیاید به عشق بر پیروز / عشق عنقای مغرب است امروز (سنائی۱ - ۳۳۴)
سیمُرغ، در افسانه ها مرغی بسیار بزرگ که در کوه قاف آشیان داشته و مظهر عزلت یا نایابی است، سیرَنگ، عَنقایِ مُغرِب برای مِثال برو این دام بر مرغ دگر نه / که عنقا را بلند است آشیانه (حافظ - ۸۵۲) در موسیقی سازی زهی با گردن دراز که امروزه از میان رفته است، در موسیقی سازی بادی که امروزه از میان رفته است سختی، بلا عنقای مُغرب: سیمرغ، برای مِثال کس نیاید به عشق بر پیروز / عشقْ عنقای مُغرب است امروز (سنائی۱ - ۳۳۴)
در گردن سگ بند انداختن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). قلاده در گردن سگ کردن. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی). قلاده کردن در سگ. (یادداشت بخط مؤلف) ، کج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء خطی). سخت کج که کجی آن آشکار باشد. المائل البیّن العوج. (از اقرب الموارد) ، اسب که در هر دو دست آن کجی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
در گردن سگ بند انداختن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). قلاده در گردن سگ کردن. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی). قلاده کردن در سگ. (یادداشت بخط مؤلف) ، کج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء خطی). سخت کج که کجی آن آشکار باشد. المائل البیّن العوج. (از اقرب الموارد) ، اسب که در هر دو دست آن کجی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
گردنها و بزرگان قوم. (از لطائف و منتخب از غیاث اللغات). جمع واژۀ عنق و عنق و عنق، بمعنی گردن ومهتران و پاره ای از خیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ عنق و عنق، گردن. (آنندراج). جمع واژۀ عنق و عنق، بمعنی عضوی که فاصله میان سر و تن است. (از اقرب الموارد). گردنها. (یادداشت بخط مؤلف) : الکلام یأخذ بعضه باعناق بعض و بعنق بعض. (از اقرب الموارد). و فی الحدیث: المؤذنون اطول الناس اعناقاً، ای اکثرهم اعمالاً... (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : وگر افلاک را آصف همه اعناق خود کردی خیال فرش تخت او شکستی پشت و اعناقش. منوچهری. مرکب اعناق مردم را مپای تا بیاید نقرست اندر دو پای. مولوی. - اعناق الریح، غبار بلندرفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه از غبار باد بالا رفته باشد. (از اقرب الموارد)
گردنها و بزرگان قوم. (از لطائف و منتخب از غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ عُنُق و عُنق و عُنَق، بمعنی گردن ومهتران و پاره ای از خیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ عُنُق و عُنق، گردن. (آنندراج). جَمعِ واژۀ عُنُق و عُنق، بمعنی عضوی که فاصله میان سر و تن است. (از اقرب الموارد). گردنها. (یادداشت بخط مؤلف) : الکلام یأخذ بعضه باعناق بعض و بعنق بعض. (از اقرب الموارد). و فی الحدیث: المؤذنون اطول الناس اعناقاً، ای اکثرهم اعمالاً... (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : وگر افلاک را آصف همه اعناق خود کردی خیال فرش تخت او شکستی پشت و اعناقش. منوچهری. مرکب اعناق مردم را مپای تا بیاید نقرست اندر دو پای. مولوی. - اعناق الریح، غبار بلندرفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه از غبار باد بالا رفته باشد. (از اقرب الموارد)