جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عناق

عناق

عناق
دست در گردن یکدیگر زدن، یکدیگر را در آغوش گرفتن، مُعانِقِه
عناق
فرهنگ فارسی عمید

عناق

عناق
موضعی است. (منتهی الارب). وادی عناق، وادیی است در حمی در خاک غنی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

عناق

عناق
نام اسب مسلم بن عمر باهلی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

عناق

عناق
مناره ای است قدیم در دهناء که ذوالرمه از آن یاد کرده است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مناره ای است عادی در بادیه که از سنگ بنا شده و آن را عناق ذوالرمه گویند، چه وی آن رادر شعر خود آورده است. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا

عناق

عناق
به گردن هم دست درآوردن به محبت و جز آن. (از منتهی الارب). معانقه و به گردن همدیگراز محبت دست درآوردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دست با گردن شدن. دست به گردن شدن:
روزگار شادی آمد، مطربان باید کنون
گاه ناز و گاه راز و گاه بوس و گه عناق.
مولوی.
گریه از هجران بود یا از فراق
یا عزیزانم وصال است و عناق.
مولوی
لغت نامه دهخدا