جدول جو
جدول جو

معنی عناء - جستجوی لغت در جدول جو

عناء
(خِ)
منازعت کردن با کسی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رنجانیدن، رنج کشیدن. (ناظم الاطباء). معاناه. رجوع به معاناه شود
لغت نامه دهخدا
عناء
((عَ))
رنج، زحمت، دردسر
تصویری از عناء
تصویر عناء
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عناب
تصویر عناب
(دخترانه)
میوه ای به رنگ قرمز که خواص درمانی فراوانی دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عناق
تصویر عناق
دست در گردن یکدیگر زدن، یکدیگر را در آغوش گرفتن، معانقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناب
تصویر عناب
میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، شیلان، چیلان، جیلان، سیلانه، سنجد گرگان، تبرخون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنان
تصویر عنان
لگام، دهانۀ اسب، دوال لگام که سوار به دست می گیرد
عنان با عنان رفتن: عنان با عنان رفتن یا عنان بر عنان رفتن پهلو به پهلو اسب راندن، کنایه از برابر بودن، به موازارت هم راه رفتن
عنان تافتن: کنایه از برگشتن، روگردان شدن
عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناد
تصویر عناد
ستیزه کردن، کجروی، گمراهی، گردنکشی، لجاج، ستیزه، مرتکب خلاف و خیره سری شدن
عناد ورزیدن: ستیزه کردن، لجبازی کردن، گردن کشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عواء
تصویر عواء
گاوچران، از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی شامل ۲۲ ستاره به صورت مردی ایستاده که عصایی در دست دارد، گاوران، عوا، بقّار، صیّاح، حارس الشّمال، حارس السّماء، طارد الدبّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عماء
تصویر عماء
ابر مرتفع، ابر پرباران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناق
تصویر عناق
ستاره ای در صورت فلکی دب اکبر
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
لقب شهر بصره. (یادداشت مؤلف). نام بصره. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نام بصره، سمیت به تشبیهاً برعن الجبل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رعنا. مؤنث ارعن، زن گول و سست. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) (از دهار) (از منتهی الارب). رجوع به رعنا شود، نوعی از انگور. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ عنو، بمعنی کرانۀ آسمان و گروه مردمان از قبایل مختلف. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ عنو، یعنی جوانب و نواحی و گروه مختلف از مردمان. (از اقرب الموارد). رجوع به عنو شود، بمال کسی آفت رسیدن: اعهی الرجل اعهاء (واوی). وقعت فی ماله العاهه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رنجانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). رنجانیدن و بدین معنی یائی باشد. (ناظم الاطباء). به تعب و رنج انداختن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از عناش
تصویر عناش
دشمن تاز دشمن افکن پیکارنده
فرهنگ لغت هوشیار
گمراهی، ستهیدگی، نا بینایی، ابر تنک، ابر تو در تو، ابر بارنده ابر مرتفع، ابر باران ریز، مرتبت احدیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناس
تصویر عناس
آیینه، ترشیدن دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناق
تصویر عناق
نومیدی، بلا و سختی
فرهنگ لغت هوشیار
معارضه کردن، شریک بودن دو کس در مال، بخصوص نه در سایر اموال، دهانه اسب، لگام
فرهنگ لغت هوشیار
سر پشته، پشته دراز، سختی زمانه، سیمرغ نام نوایی در خنیا مونث اعنق زن دراز گردن، سیمرغ، عقل وهم عقل فعال، آهنگی است از موسیقی قدیم، نام سازی است که گردنی دراز دارد
فرهنگ لغت هوشیار
نوفنده (نوف عوعو بانگ سگ)، متراک خانه سیزدهم از خانه های ماه عوعو کننده (سگ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقاء
تصویر عقاء
جمع عفوه، پیرامون سرای گردا گرد خانه
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ای بلند و گشاد که روی لباسها بدوش اندازند، وستر پوششی است پیش شکافته از پشم و جز آن، گلیم پوششی است از پشم و جز آن که جلوش شکافته است و بر روی لباس پوشند، روی پوش گشاد و بلند پشمی یا نخی که در میان پیش باز است و دو سوراخ در طرفین دارد که دستها را از آن بیرون آورند و طبقه روحانیون و جز آنان آن را بر دوش اندازند، گلیم خط دار
فرهنگ لغت هوشیار
نیست شدن، خاک، باران، سپیدک بر سیاهی چشم، پوشیدگی، نا پدیدگی، بر افتادن آسا بر افتادن دات (قانون) به خودی خود و به شوه بیکار ماندن آن، کهنه مان ها ویرانه ها، جمع عفا، کره خران کرک شتر، پر شتر مرغ، موی انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
ماتم، مصیبت، سوگواری، شکیبایی درتازی، سوک درفارسی سختی، سال سخت، باران تند شکیبایی کردن، شکیبایی در مصیبت، سوگواری تعزیت، سوگ ماتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عساء
تصویر عساء
کلانسال گردیدن، خشک شدن، ستبرگشتن، تاریک شدن، منغر (قدح بزرگ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عداء
تصویر عداء
دوری، اندازه، درازا و پهنا یک تک یک بار دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
میدان گشاده جای جای سرباز، جای تهی، شاهپای زبانزد شترنگ مهره ای که میان شاه خود و رخ هماورد نهنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناج
تصویر عناج
درد پشت درد مهره های پشت، سخن نیاندیشیده، پایه کار بنیاد کار
فرهنگ لغت هوشیار
کلان بینی: مرد، فنج در زنان (فنج فتق)، کوه خرد، کوه بزرگ از واژگان دو پهلو، بستگی چوز (چوز فرج زنان) انگور فروش چیلان تبر خون فضل تبر خون نیافت سنجد هرگز گرچه به دیدن چو سنجد است تبر خون (ناصرخسرو) سیلانه سنجد گرگان شیلانه سیب کوهی اون ناف از گیاهان انگور فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناد
تصویر عناد
ستیزه کردن و لجاج ورزیدن، معارضه کردن، گردنکشی و تمرد، گمراهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناء
تصویر اناء
((اِ))
ظرف، سبو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زناء
تصویر زناء
((زِ))
آمیزش نامشروع مرد و زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعناء
تصویر رعناء
((رَ))
خودپسند، متکبر، در فارسی به معنای خوش قد و قامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عناد
تصویر عناد
دشمنی
فرهنگ واژه فارسی سره