دارای عمق، دراز و دورتک، ژرف، گود، کنایه از دارای دقت و تلاش ذهنی، دارای معانی بلند، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
دارای عمق، دراز و دورتک، ژرف، گود، کنایه از دارای دقت و تلاش ذهنی، دارای معانی بلند، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
جمع واژۀ أعمی ̍. کوران. نابینایان: ز نابیناست پنهان رنگ، بانگ از کر پنهانست همی بینند کران رنگ را، و بانگ را عمیان. ناصرخسرو. رجوع به أعمی ̍ شود، کور. نابینا: مور بر دانه از آن لرزان بود که ز خرمنگاه خود عمیان بود. مولوی. - برعمیان، چون کوران. کورکورانه. بطریق کوران: چند برعمیان دوانی اسب را باید استا پیشه را و کسب را. مولوی. - علی العمیان، کورکورانه. (از دزی)
جَمعِ واژۀ أعمی ̍. کوران. نابینایان: ز نابیناست پنهان رنگ، بانگ از کر پنهانست همی بینند کران رنگ را، و بانگ را عمیان. ناصرخسرو. رجوع به أعمی ̍ شود، کور. نابینا: مور بر دانه از آن لرزان بود که ز خرمنگاه خود عمیان بود. مولوی. - برعمیان، چون کوران. کورکورانه. بطریق کوران: چند برعمیان دوانی اسب را باید استا پیشه را و کسب را. مولوی. - علی العمیان، کورکورانه. (از دزی)
بقصد و بعمد و بطور اراده و اختیار، دستی دستی، دانسته و فهمیده، از روی عمد، کامکیها خود کرده باختیار با قصد و نیت مقابل سهوا تصادفا: عمدا خود را به مهلکه انداخت
بقصد و بعمد و بطور اراده و اختیار، دستی دستی، دانسته و فهمیده، از روی عمد، کامکیها خود کرده باختیار با قصد و نیت مقابل سهوا تصادفا: عمدا خود را به مهلکه انداخت