جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عمیاء

عمیاء

عمیاء
کور زن، پوشیده پوشیدگی مونث اعمی زن نابینا، کوری، پوشیدگی
عمیاء
فرهنگ لغت هوشیار

عمیاء

عمیاء
مؤنث أعمی ̍. کور. نابینا. ج، عُمی، عمیاوات. رجوع به اعمی شود.
- علی العمیاء، کورانه. کورکورانه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

اعمیاء

اعمیاء
نابینا گردیدن: اِعْمای َ اعمیاءً، نابینا گردید. و قد تشدد الیاء فیقال: اِعْمای َّ کاحمرَّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نور هر دو چشم از بین رفتن. اِعْمای َ الرجل یَعْمای ُ و اِعْمای َّ یَعْمای ﱡ اعمیاءً، بمعنی عَمِی َ و اصل اِعْمای َ بتخفیف الیاء اِعْمای َّ بتشدیدها من باب افعال َّ حذفت احدی الیائین شذوذاً للتخفیف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا