جدول جو
جدول جو

معنی علده - جستجوی لغت در جدول جو

علده
(عَ دَ)
نام جایگاهی است، و در شعر هذیل آمده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علیه
تصویر علیه
علیّه، بلند مرتبه، با رفعت، دارای شرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علقه
تصویر علقه
نطفه یا جنین که هنوز به صورت پارۀ خون بسته است
علقۀ مضغه: کنایه از شخص پست و حقیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقده
تصویر عقده
امیال سرکوب شده که عوارض آن در زندگی فرد ظاهر می شود،
کنایه از دشمنی، کینه، ناراحتی، درد دل، کنایه از امر پیچیده و دشوار، موضوع لاینحل، گره، کنایه از پیوند
عقدۀ حقارت: در علم روانشناسی کنایه از حالت سرکوفتگی و افسردگی توام با کینه توزی که به سبب ناکامی، تحمل رنج، خفت و حقارت پدید می آید
عقدۀ دل: غم دل، غم، غصه، گله، شکایتی که در دل نهفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبده
تصویر عبده
عابد، عبادت کننده، پرستنده، آنکه خدا را پرستش می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علیه
تصویر علیه
برضد، به زیان، مخالف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علقه
تصویر علقه
تعلق، عشق و محبت، دلبستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عهده
تصویر عهده
ضمان، کفالت، تاوان، ذمه، پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علیه
تصویر علیه
بلند مرتبه، با رفعت، دارای شرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمده
تصویر عمده
تعداد زیاد و کلی از چیزی، بیش تر، اصلی، مهم مثلاً قسمت عمدۀ بحث، آنچه به آن تکیه می کنند، تکیه گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقده
تصویر عقده
گره و بستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عهده
تصویر عهده
تاوان و کفالت، ضمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلده
تصویر قلده
دردماست کشک ک، خرما، کاسه کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
چرامین خورش ستور، چراباژ گونه ای باژ در زمان تیموریان و صفویان آنچه که ستور آن را بخورد گیاه (سبز)، آنچه پادشاهان برای پذیرایی سفر او لوازم نگاه داشت ایشان و ملازمان و اتباع و دواب ایشان به مصرف رسانند، مالیاتی که برای تهیه خوراک عمال حکومت وصول می شد (تیموریان و صفویان)
فرهنگ لغت هوشیار
آویزش، دلمه خون بسته، پست خود نما، جغله بچه که هنوز بزرگ نشده آویزش، قطعه ای خون، طور دوم از ادوار نطفه که مانند خون غلیظ شده منجمد گردد خون بسته. یا علقه مصغه. شخص پست و حقیری که می خواهد خود نمایی کند، بچه ای که هنوز رشد نکرده (در مقام توهین گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
شیر دوشه چرمین، گره درشت درخت کی وت (قوطی از این واژه پهلوی ساخته شده)، ترکش، پوشینه (کپسول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علثه
تصویر علثه
خورش روز گذار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علسه
تصویر علسه
اره کش پردار از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمده
تصویر عمده
بزرگ و کلان، مقدار کلی و بسیار از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضده
تصویر عضده
بازوی کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیه
تصویر علیه
بلند رتبه، رفیع القدر، بلند و بالا
فرهنگ لغت هوشیار
بن زبان، بن گش (قلب) دمغازه از استخوان ها، زور توان، سوراخ سوسمار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عبد، بند گان، توانایی، ماند گاری، جاودانگی، فربهی، بویه کوب، ننگ، جمع عابد به معنی پرستندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجده
تصویر عجده
زاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدله
تصویر عدله
تزکیه شوندگان از شهود، شایستگان گواهی
فرهنگ لغت هوشیار
نهادک رستک خوی خیم نهاد عادت: برده بخلاف رسم و عاده سجاده ورای این سه جاده. (تحفه العراقین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلده
تصویر خلده
گوشواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلده
تصویر بلده
یک شهر شهری واحد بلد. شهر، جمع بلاد بلدان، ناحیه زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلده
تصویر بلده
((بَ لَ دِ))
شهر، جمع بلاد، ناحیه، زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عدله
تصویر عدله
((عَ دَ لِ))
جمع عادل، کسانی که برای شهادت دادن شایسته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبده
تصویر عبده
((عَ بَ دِ))
جمع عابد، پرستندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علقه
تصویر علقه
((عُ لْ قَ))
عشق، دلبستگی، گرانمایه از هر چیزی، آن مقدار از علوفه که غذای یک روزه شتر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علفه
تصویر علفه
((عَ لَ فَ یا فِ))
آن چه که ستور آن را بخورد، گیاه، آن چه پادشاهان برای پذیرایی سفرا و لوازم نگاه داشت ایشان و ملازمان و اتباع و دواب ایشان به مصرف رسانند، مالیاتی که برای تهیه خوراک عمال حکومت وصول می شد (تیموریان و صفوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقده
تصویر عقده
((عُ دِ))
گره، حالت سرخوردگی و کینه به علّت دست نیافتن به مطلوب مورد نظر
عقده دل: غم دل، غصه درونی
عقده گشا: گره گشا، مشکل گشا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمده
تصویر عمده
بیشتر، بزرگ
فرهنگ واژه فارسی سره