جدول جو
جدول جو

معنی عقده

عقده((عُ دِ))
گره، حالت سرخوردگی و کینه به علّت دست نیافتن به مطلوب مورد نظر
عقده دل: غم دل، غصه درونی
عقده گشا: گره گشا، مشکل گشا
تصویری از عقده
تصویر عقده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با عقده

عقده

عقده
امیال سرکوب شده که عوارض آن در زندگی فرد ظاهر می شود،
کنایه از دشمنی، کینه، ناراحتی، درد دل، کنایه از امر پیچیده و دشوار، موضوع لاینحل، گره، کنایه از پیوند
عقدۀ حقارت: در علم روانشناسی کنایه از حالت سرکوفتگی و افسردگی توام با کینه توزی که به سبب ناکامی، تحمل رنج، خفت و حقارت پدید می آید
عقدۀ دل: غم دل، غم، غصه، گله، شکایتی که در دل نهفته باشد
عقده
فرهنگ فارسی عمید

عقده

عقده
شهری است نزدیک یزد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و آن به اعتبار این که اسمی است هر سرزمین خرم را، منصرف است و به اعتبار علمیت غیر منصرف می باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شهری است در جهت مفازه و کویر، در نزدیکی یزد از نواحی فارس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

عقده

عقده
یکی عَقِد. (ناظم الاطباء). واحد عقد و آن ریگهای برهم نشسته و متراکم است. (از اقرب الموارد). رجوع به عَقِد شود
لغت نامه دهخدا

عقده

عقده
بن زبان. (منتهی الارب). اصل و ریشه لسان، جَمعِ واژۀ عاقِد. (از اقرب الموارد). رجوع به عاقد شود، یکی عَقَد. (از منتهی الارب). واحد عقد، و آن ریگهای برهم نشسته و متراکم است. (از اقرب الموارد). و رجوع به عَقَد شود
لغت نامه دهخدا