جدول جو
جدول جو

معنی علاءالدین - جستجوی لغت در جدول جو

علاءالدین(عَ ئُدْ دی)
اتابک یزد (شاه...). هفتمین از اتابکان یزد که تا 662 ه. ق. عهده دار اتابکی یزد بوده است. وی بعد از پدرش قطب الدین محمودشاه به اتابکی رسیده بود. (تاریخ مفصل ایران، مغول ص 402)
حسین شاه. بیست وچهارمین تن از سلاطین بنگاله که از 899 تا 925 ه. ق. سلطنت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 227)
علی شاه. سومین تن از سلاطین بنگالۀ غربی که از 740 تا746 هجری قمری سلطنت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 276)
اتابک یزد. هشتمین اتابک یزد است که از 662 تا 690 ه. ق. حکومت کرد. (تاریخ مفصل ایران، مغول ص 403)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علاء الدین
تصویر علاء الدین
(پسرانه)
سبب رفعت و بزرگی دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سناءالدین
تصویر سناءالدین
(پسرانه)
آنکه موجب روشنایی در دین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ضیاءالدین
تصویر ضیاءالدین
(پسرانه)
نور خدا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عمادالدین
تصویر عمادالدین
(پسرانه)
تکیه گاه و ستون دین
فرهنگ نامهای ایرانی
ابن احمد، ملقب به علاءالدین (متوفی در سال 706 هجری قمری). وی از قاریان بود. او راست: شرح الشاطبیه فی القراآت. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 9 از کشف الظنون ص 548)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ هَِ)
علی بن محمد اقیرس. رجوه به علی... شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ)
مقصود سلطان علاءالدین حسین بن عزالدین حسین از مشاهیر سلاطین غوریۀ فیروزکوه است و دولت غوریه را به اوج رفعت، او رسانید، و با بهرامشاه غزنوی جنگ کرده او را شکست داد و شهر غزنین را قتل عام نمود و هفت شبانه روز در آن شهر آتش زد و به این جهت او را ’جهانسوز’ لقب داده اند. وی برادر فخرالدین مسعود و عم حسام الدین علی و شمس الدین سابقی الذکر است. مدت سلطنتش به اصح اقوال از سنۀ 545 تا 556 هجری قمری می باشد. (تعلیقات چهارمقالۀ نظامی عروضی ص 4). و رجوع به غوریان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ غُ دَ)
از اصحاب خواجۀ بزرگ (امیر علی شیر) بود، و خدمت خواجه بصحبت خواجه محمد پارسا فرموده بودند. وی استغراق تمام داشت و بغایت شیرین سخن بودو گاهی بودی که در میان سخن از خود غائب شدی و وقتی که خدمت خواجه محمد پارسا بسفر مبارک میرفته اند وی را نیز میبرده اند. یکی از اکابر سمرقند گفته است که از خدمت خواجه درخواست کردم که خواجه علاءالدین بسیارپیر و ضعیف شده است. از وی کاری نمی آید. اگر وی را از این سفر معذور دارند دور نمی نماید. خواجه فرمودندکه با وی هیچ کاری نداریم جز آنکه چون وی را می بینم از نسبت عزیزان یاد می آید. (از نفحات الانس ص 399)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ عِ)
دومین تن از عمادشاهیان که در ’برار’ حکومت میکردند. وی از 910 تا حدود936 هجری قمری حکومت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 290)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن محمد بن بهاءالدین بغدادی حنبلی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین. فقیه و محدث بود که در حدود سال 822 هجری قمری در عراق متولد و در سال 899 هجری قمری در دمشق درگذشت. او راست: فتح الملک العزیز بشرح الوجیز، در پنج مجلد. (از معجم المؤلفین بنقل از شذرات الذهب ابن عماد ج 7 ص 365)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ طَیْ یِ)
علی بن عیسی الاردبیلی انصاری. او راست: نزهه الاخیار فی ابتداء الدنیا و قدر القوی الجبار، که در آن ذکری از نیل و عجایب آن نیز نموده است، و بترکی هم ترجمه شده است. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(عَ ءُ د د نِ عَطْ طا)
محمد بن محمد بخاری. از اکابر عرفا و از اعاظم خلفا و اصحاب خواجه بهاءالدین نقشبند وداماد و سجاده نشین وی، و از مردم بخاراست. تعلیم و تربیت و ارشاد تلامذه و مریدان خواجه موکول بعهدۀ وی بوده. و سیدشریف جرجانی و نظام الدین خاموش نیز از شاگردان او هستند. وی در شب چهارشنبه چهارم رجب سنۀ 802 هجری قمری مطابق 1399 میلادی بعد از نماز عشا وفات یافت. و جملۀ ’ولی الله مخدوم’ و جملۀ ’کاشف عرفان’ نیزماده تاریخ وفات اوست. قبر وی در ده نوچغانیان است. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 544) (ریحانه الادب ج 3 ص 103 از لغات تاریخیه و جغرافیۀ احمد رفعت ج 5 ص 46)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ لِ)
محمد بن عبدالحمید، مشهور به علاء عالم سمرقندی، متوفی در 552 هجری قمری او راست:مختلف الروایه و الهدایه فی الکلام. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی)
حکمران قندوز، در زمان حملۀ چنگیز به ایران. وی با قریب هفت هزار نفر از ترکان قراختائی به لشکریان چنگیزی پیوسته و به جنگ با خوارزم شاه حاضر شد. (از تاریخ مفصل ایران، مغول ص 37)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ)
علی. از مشاهیر علما و حکما بود و علوم عقلیه و نقلیه را در بلاد عجم تکمیل کرد، سپس به بلاد روم رفت و در دربار سلطان وقت احترام یافت. و نخست از طرف سلطان مرادخان (824- 855 هجری قمری) بتدریس در مدرسه بروسه منصوب شد، آنگاه از طرف سلطان محمدخان فاتح (855- 886 هجری قمری) تدریس مدرسه زیرک بدو مفوض گردید، و پیوسته مورد الطاف سلطان بود، تا آنکه سلطان، علاءالدین و خواجه زاده را بتألیف کتابی در محاکمۀ بین ابن رشد و تهافت امام غزالی مأمور ساخت. علاءالدین کتاب خود را که حاوی محاکمات مابین افکار حکما و تهافت امام غزالی است، ذخر یا ذخیره نامید، و گفته اند ذخیره نام این کتابست و ذخر کتابی دیگر است در محاکمات بین غزالی و ابن رشد، و در حیدرآباد بطبعرسیده است. سلطان کتاب خواجه زاده را بکتاب علاءالدین ترجیح داد و علاءالدین افسرده شد و از راه ایران به ماوراءالنهر بازگشت و از تمامی مشاغل و علائق دنیوی منصرف شد، و قدم بدایرۀ سلوک و تصوف گذاشته و در سال 860 هجری قمری در سمرقند درگذشت. بعضی از ارباب تراجم نویسند که علاءالدین در مراجعت از روم به ایران رفت و در 885 در خراسان یا در تبریز درگذشت. نام کتاب اوبه نوشتۀ قاموس الاعلام ’ذخر’ و در کشف الظنون ’الذخیره فی المحاکمه بین الحکماء و الغزالی’ و در معجم المطبوعات ’الذخیره فی المحاکمه بین کتاب الغزالی و ابن رشد’ میباشد. (از ریحانه الادب ج 3 ص 101 از کشف الظنون) (قاموس الاعلام ج 4 ص 3180) (لغات تاریخیه و جغرافیۀ احمد رفعت ج 5 ص 46) (معجم المطبوعات ستون 1239)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ طَ بُ لُ)
علی بن خلیل حنفی، قاضی قدس شریف و از اکابر علمای حنفیه، و کنیۀ او ابوالحسن و شهرتش ابن خلیل است. او راست کتاب معین الحکام فیما یتردد بین الخصمین من الاحکام که در اصول قضاوت موافق مذهب حنفی است، و آن را در سه فصل نگاشته است: اول در مقدمات علم قضا که احکام بر آنها مبتنی میشود، دوم در آنچه بین قضایا و بینات را واضح میکند، سوم در احکام سیاست شرعی. این کتاب در قاهره به چاپ رسیده است. وفات او در 844 هجری قمری میباشد. (از کشف الظنون) (از ریحانه الادب ج 3 ص 102 از معجم المطبوعات ستون 1236)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ)
شیخ علاءالدین طاووسی، یحیی بن عبدالمطلب قزوینی شافعی. وی مدرس مدرسه مستنصریۀ بغداد بود. او راست: شرح الحاوی الصغیر فی الفروع للشیخ نجم الدین عبدالغفار بن عبدالکریم قزوینی، که این شرح رادر 775 هجری قمری بپایان رسانده است. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ قِ صَ صی)
یکی از شرّاح ’شذورالذهب فی الاکسیر’ علی بن موسی حکیم اندلسی است. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ گُ لِ نَ)
میرزا محمد بن شاه ابوتراب محمد علی حسینی یا حسنی، از سادات گلستانۀ اصفهان. وی عالمی فاضل بود. او راست: 1- بهجه الحدائق، که شرح صغیر نهج البلاغه است. 2- ترتیب مشیخه من لایحضره الفقیه، که بطرزی عجیب مرتبش کرده و یک نسخه از آن در کتاب خانه سپهسالار تهران موجود است. 3- حدائق الحقایق فی شرح کلمات کلام اﷲ الناطق، که شرح کبیر نهج البلاغه و بیشتر از همه دلیل تبحر و تفنن مؤلف خود بوده، و لکن موفق به اتمام آن نشده و به گفتۀ ذریعه تا مقدار کمی بعد از خطبۀ شقشقیه در سه مجلد تألیف یافته است. 4- روضه الشهداء و شرح الاسماء الحسنی. 5- منهج الیقین، و آن شرح رساله ای است که حضرت صادق (ع) برای اصحاب خویش نوشته و به مداومت و نظر کردن و عمل کردن به آن امر فرموده. و این کتاب علاءالدین شبیه کتاب عین الحیاه آیزنه اش مجلسی دوم است. وی در بیست وهفتم شوال 1100 هجری قمری درگذشت. ولکن شیخ علی حزین (متولد 1103) گوید من در سفر خود علأالدین گلستانه را دیدم و با پدرم یگانگی داشته، و گفتۀ حزین قول دیگری را درباب وفات وی که 1110 هجری قمریاست تأیید میکند. (از ریحانه الادب ج 3 ص 436 از کنی و القاب قمی ج 2 ص 436) (هدیهالاحباب ص 201) (ذریعه)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ حِ)
علی (متوفی در 841 هجری قمری). او راست: شرحی بر کتاب ’الاوراد الزینیه’ تألیف شیخ زین الدین حافی. (از کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ ؟)
برادر ملک غیاث الدین، چهارمین از امرای کرت است. و غیاث الدین هنگام رسیدن به امارت با وی اختلاف پیدا کرد و به حمایت اولجاتیو توانست بر او غلبه کند. (از تاریخ مفصل ایران، مغول ص 378)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ده کوچکی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت واقع در 6 هزارگزی جنوب سبزواران و 3 هزارگزی خاور راه فرعی سبزواران به کهنوج، دارای 30 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی)
مسعودشاه بن رکن الدین فیروزشاه. هفتمین تن از سلاطین ممالیک است که از 639 تا 644 هجری قمری سلطنت کرد. وی که قبلاً در زندان بود و در هشتم ذیقعده 639 در دهلی جلوس کرد، و امر وزارت را به خواجه مهذب الدین داد، در 643 این خبر شایع شد که لشکر مغول از جانب قندهار و طالقان بنواحی سند آمده اند و اوچهه را محاصره کرده اند. مسعودشاه متوجه دشمنان گشته. چون مغولان از توجه وی خبر یافتند از ظاهر اوچهه برخاسته و به خراسان شتافتند. در این هنگام مسعودشاه از کار مملکت غفلت کرد وبه عیش و عشرت پرداخت و اختلال در احوال مملکت پدید آمد. امرا در خفیه قاصدی نزد عم او سلطان ناصرالدین محمود که در بهرایج بود فرستادند و ناصرالدین بسرعت هرچه تمامتر بصوب دهلی در حرکت آمده و مسعودشاه را گرفت و زندانی کرد. مسعود در زندان درگذشت. (از طبقات سلاطین اسلام ص 268) (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 622)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مِ)
ابن محمد مصری. ملقب به علاءالدین. فقیه و واعظ بود ودر حدود سال 1127 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- الاجوبه الغالیه عن المسائل الخافیه. 2- کشف القناع عن الفاظ شبههالسماع. 3- مشارق الانوار فی فضل الورع. 4- مشکاه الانوار فی لطائف الاخبار. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ مُ حِ)
محمد. حاکم ملحدان قلعۀ اسماعیلیه در زمان سلطان محمد خوارزمشاه. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 655)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ / مو صِ)
ابن یوسف بن رمضان موصلی حنفی. ملقب به علاءالدین. محدث بود و در سال 1243 هجری قمری درگذشت. او را کتابی است محتوی اسانید کتب ششگانه و جز آنها. (از معجم المؤلفین). نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ نَ)
صاحب زیج علائی است، و در این مورد اختلاف است که آیا این زیج از وی است یا از شاگردش مؤیدالدین عرضی و یا ازآن ابوریحان بیرونی. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
ابن عبداللطیف قزوینی، ملقب به علاءالدین، از مؤلفان و مورخان دوره صفوی بود. او راست: 1- لب ّالتواریخ. 2- شرح کبیر. 3- شرح صغیر، که به سال 775 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافته است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ ئُدْ دی)
ارقم فارسی که برقم مردی و مردمی صفحۀ دولت او مرقوم بوده و کمال شهامت او همه اقران و اکفاء را معلوم، برادر اتابک دکله که ممالک فارس در تحت تصرف و فرمان او بود و از حد مکران تا ساحل عمان در ضبط و امکان او. او را ابیاتی است اما این یک رباعی از بزرگی شنیده آمد:
روی تو بطعنه بر قمر می خندد
لعلت بکرشمه بر گهر میخندد
از شیرینی که هست گویی لب تو
پیوسته چو پسته بر شکر می خندد.
(لباب الالباب ج 1 ص 59)
لغت نامه دهخدا
(عَ دُدْ دی)
محمد بن صفی الدین ابی الفرج محمد بن نفیس ابی الرجاء حامد بن محمد بن عبدالله بن علی بن محمود اصفهانی، مکنی به ابوعبدالله وملقب به عمادالدین و کاتب و معروف به کاتب اصفهانی و عماد کاتب و ابن اخی العزیز. فقیه اواخر قرن ششم هجری قمری رجوع به کاتب اصفهانی و عمادالدین کاتب شود
عبدالرحیم بن شیخ الاسلام احمد بن ابی الحسن نامقی جامی ملقب به عمادالدین. وی یکی از چهارده فرزند شیخ الاسلام معین الدین ابونصر احمد نامقی بود که به صفت علم و عمل اتصاف داشت و نام او در تاریخ حبیب السیر مذکور است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 323 شود
اسماعیل بن علی بن محمود بن عمر بن شاهنشاه بن ایوب ایوبی، ملقب به عمادالدین و الملک الصالح و الملک المؤید، و مکنی به ابوالفداء. از ایوبیان دمشق و حماه. رجوع به ابوالفداء و اسماعیل (ابن علی بن شاهنشاه...) و اسماعیل (ابن علی بن محمود بن عمربن...) شود
ابن مشطوب. نام وی احمد بن امیر یوسف سیف الدین علی بن احمد بن ابی السهیحأبن عبدالله بن ابی خلیل بن مرزبان هکاری، مشهور به ابن مشطوب و ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالعباس است. از امرای بزرگ دولت صلاحیه در نابلس. رجوع به ابن مشطوب شود
زنگی بن ارسلان شاه، ملقب به عمادالدین و مشهور به الملک المنصور. پدر او ارسلان شاه که از اتابکان موصل بود، در مرض موت، فرزند بزرگتر خود یعنی این عمادالدین زنگی را به ضبط بعضی از قلاع نامزد کرد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 556 شود
زکریا بن محمود (یا محمد) بن محمود انصاری قاضی قزوینی، مکنی به ابویحیی یا ابوعبدالله و ملقب به جمال الدین و عمادالدین یا عمیدالدین و مشهور به عماد قزوینی. از ادبا و فقهای قرن هفتم هجری قمری رجوع به قزوینی (زکریا بن محمود...) شود
احمد بن امیر یوسف سیف الدین علی بن احمد بن ابی الهیجأبن عبدالله بن ابی خلیل بن مرزبان هکاری، مشهور به ابن مشطوب و ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالعباس. از امرای بزرگ دولت صلاحیه در نابلس. رجوع به ابن مشطوب شود
قاوردبیک بن چغری بیک، مشهور به قراارسلان و ملقب به عمادالدین یا عمادالدوله. نخستین تن از سلاجقۀ کرمان بود و از سال 423 تا 465 هجری قمری سلطنت کرد. رجوع به قاورد (ابن چغری بیک) و قراارسلان (عمادالدوله...) شود
اسماعیل بن عمر بن کثیر قرشی بصری یا بصروی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالفداء و مشهور به ابن کثیر. از علمای دمشق در قرن هشتم هجری قمری رجوع به ابن کثیر (عمادالدین...) و اسماعیل (ابن عمربن...) شود
اسماعیل بن هبه الله بن سعد، ملقب به عمادالدین و مشهور به ابن باطیش. از علمای قرن هفتم هجری قمری و معاصر ابن خلکان. رجوع به ابن باطیش و اسماعیل (ابن هبه الله بن...) و اسماعیل (ابن باطیش موصلی) شود
علی بن یعقوب بن شجاع بن علی بن ابراهیم بن محمد بن ابی زهران موصلی شافعی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابی زهران. قاری قرن هفتم هجری قمری رجوع به علی موصلی (ابن یعقوب بن...) شود
خواجه عمادالدین، محمود کاوان، ملقب به عمادالدین و مشهور به خواجه جهان. وی در گلبرکه بود و سلطان حسین میرزا بایقرا، سید کاظمی را به رسالت نزد اوفرستاد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 334 شود
علی بن محمد بن علی کیاهراسی طبرستانی شافعی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به عمادالدین و مشهور به عماد طبری و عماد کیا. از فقهای نیمۀدوم قرن پنجم هجری قمری رجوع به علی کیا هراسی شود
عبدالرحمان بن احمد بن محمد دشتی اسپهانی، متخلص به جامی. شاعر و ادیب مشهور قرن نهم هجری قمری لقب مشهورش نورالدین است. رجوع به جامی (نورالدین عبدالرحمان بن احمدبن...) شود
اسماعیل بن باطیش موصلی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالمجد و مشهوربه ابن باطیش. رجوع به ابن باطیش و اسماعیل (ابن هبه الله ابن سعد...) و اسماعیل (ابن باطیش موصلی) شود
محمد بن علی بن حمزۀطوسی مشهدی، مکنی به ابوجعفر و ملقب به عمادالدین ومشهور به عماد طوسی و ابن حمزه. از علمای امامیۀ قرن ششم هجری قمری رجوع به عماد طوسی و ابن حمزه شود
ابن سلمه. هندوشاه نخجوانی نام او را جزء وزرای دولت سلجوقی آورده است و ذکری از اخبار و احوال وی نکرده است. رجوع به تجارب السلف نخجوانی چ عباس اقبال ص 282 شود
قاضی عمادالدین، عبدالجبار بن احمد بن عبدالجبار رازی، ملقب به عمادالدین. امام معتزله. رجوع به عبدالجبار (ابن احمد بن عبدالجبار...، و عمادالدین رازی شود
شاهنشاه بن محمد بن زنگی بن مودودبن زنگی بن آق سنقر، ملقب به عمادالدین. سومین تن از اتابکان سنجار. رجوع به عمادالدین زنگی (شاهنشاه بن محمدبن...) شود
فضل الله بن علاءالدین طوسی مشهدی، ملقب به عمادالدین. از عرفای اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری قمری رجوع به عمادالدین طوسی (فضل الله بن...) شود
ذوالفقاربن محمد بن معبدبن حسن حسنی مروزی، مکنی به ابوالصمصام و ابوالوضاح و ملقب به عمادالدین معروف به سیدعمادالدین. رجوع به عمادالدین مروزی شود
علی کرمانی، ملقب به عمادالدین و متخلص به عماد و مشهور به عماد فقیه و خواجه عماد فقیه. از عرفای قرن هشتم هجری قمری رجوع به عمادالدین کرمانی شود
اسماعیل بن احمد بن سعید حلبی شافعی، مشهور به ابن اثیر و ملقب به عمادالدین. متوفی به سال 699 هجری قمری رجوع به اسماعیل (ابن احمدبن...) شود
ذوالفنون بن محمد بن گمشتکین بن دانشمند، ملقب به عمادالدین. چهارمین تن از امرای بنی دانشمند در ’سیواس’. رجوع به عمادالدین دانشمندی شود
محمد بن علی بن محمد بن علی طبری آملی، مکنی به ابوجعفر و ملقب به عمادالدین. از علمای شیعۀ قرن ششم هجری قمری رجوع به عمادالدین طبری شود
احمد بن ابراهیم واسطی حنبلی، ملقب به عمادالدین. از علمای اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری قمری رجوع به احمد (ابن ابراهیم...) شود
ابراهیم بن عبدالواحد بن علی بن سرور مقدسی عمادی مکنی به ابواسحاق و ملقب به عمادالدین. رجوع به عمادی (ابراهیم بن عبدالواحدبن...) شود
شاهفور (یا شهفور یا شاهپور) بن طاهر بن محمد اسفرایینی شافعی، مکنی به ابوالمظفر و ملقب به عمادالدین. رجوع به عمادالدین اسفراینی شود
علی بن محمد بن علی جوینی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالحسن. فقیه قرن پنجم هجری قمری رجوع به علی جوینی (ابن محمد بن علی...) شود
اسماعیل بن عادل ایوبی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوطاهر و مشهور به الملک الصالح. رجوع به عمادالدین ایوبی (اسماعیل بن...) شود
حسن بن علی بن محمد بن علی بن محمد بن حسن طبرسی یا طبری مازندارنی، ملقب به عمادالدین. رجوع به عمادالدین طبری و حسن طبری شود
علی بن محمد، ملقب به عمادالدین و مشهور به ابن محیا عباسی. نسب شناس قرن هشتم هجری قمری رجوع به علی عباسی (ابن محمد...) شود
حسین بن حسون مصری سخاوی، مکنی به ابوعبدالله و ملقب به عمادالدین و مشهور به قوی و سخاوی. رجوع به عمادالدین سخاوی شود
اسماعیل بن ناصر بن قلاوون، ملقب به عمادالدین و مشهور به الملک الصالح. هفدهمین از ممالیک بحری مصر. رجوع به صالح شود
علی بن عبدالملک بن ابی الغنائم بندنیجی، ملقب به عمادالدین. فقیه و مورخ قرن هفتم هجری قمری رجوع به علی بندنیجی شود
علی بن علی استرآبادی مازندرانی، ملقب به عمادالدین. فقیه قرن دهم هجری قمری رجوع به علی استرآبادی (ابن علی...) شود
عثمان بن عادل ایوبی، ملقب به عمادالدین و مشهور به الملک العزیز. رجوع به عمادالدین ایوبی (عثمان بن عادل...) شود
پهلوان بن هزاراسب، ملقب به عمادالدین. سومین تن از اتابکان لر بزرگ. رجوع به عمادالدین اتابکی (پهلوان بن...) شود
امیر عمادالدین، محمود اصفهانی، ملقب به عمادالدین. وزیر امیر نجم الدین ثانی. رجوع به عمادالدین اصفهانی شود
حسین بن محمد فقیه شافعی، ملقب به عمادالدین. از علمای قرن هشتم هجری قمری رجوع به حسین (ابن محمد شافعی) شود
عثمان بن یوسف، ملقب به عمادالدین و مشهور به الملک العزیز، از ایوبیان مصر. رجوع به عمادالدین ایوبی شود
محمود کرمانی، ملقب به عمادالدین. وزیر ’اخی جوق’ در آذربایجان. رجوع به عمادالدین کرمانی (محمود...) شود
ذوالفقاربن معدّ حسینی مروزی، ملقب به عمادالدین. رجوع به عمادالدین مروزی (ذوالفقاربن محمدبن...) شود
لغت نامه دهخدا
(ئُدْ دی)
ابن امام فخرالدین رازی. مردی صاحب نظر ومشتغل بعلم و دانش بود. پس از وفات پدر در هرات اقامت گزید لیکن او در علم و هنر و ذوق و فطنت بپایۀ برادر کهتر خویش شمس الدین که پس از پدر لقب فخرالدین گرفت نرسیده است. رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 76 شود
ابن البیطار، ابومحمد عبدالله بن احمد النباتی العشاب المالقی معروف به ابن البیطار. رجوع به ابن بیطار و نیز رجوع به عبدالله... شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ نِ)
علی باخرزی (خواجه...). وی از اشراف ولایت باخرز بود. به حدت طبع و جودت ذهن و مهارت در نظم اشعار و ایثار درم و دینار موصوف و معروف به ود. و نزد امیر علیشیر تقربی داشت. روزی خواجه از روی جد یا هزل این بیت در سلک نظم کشید:
فردا که شود معرکۀ ضربت شمشیر
معلوم شود قوت بازوی علیشیر
و این باعث کدورت امیر شد و خواجه مقام خود را از دست داد و قریب شش سال زندانی شد. خواجه علاءالدوله در مدت حبس اکثر اوقات را بکسب فضایل مصروف ساخت. از جمله قصیدۀ مصنوع خواجه سلمان ساوجی را تتبع نمود. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 329) (از دستورالوزراء ص 397) (از مجالس النفائس ص 2 و 226) (از تذکرۀ حسینی ص 195) (از الذریعه ج 9 ص 591)
لغت نامه دهخدا
به دین به فرمان دین بردین. یا علی الدین کله. بر همه دین: و آن علم دین حق است که مجموع آن شناخت خداست سبحانه و تعالی به وجدانیت محض و اثبات توحید محض و اثبات توحید مطلق دور از تشبیه و و پاک از تعطیل که مختتم بشرف محل و عبودیت در مقام محمود و خلق عظیم رسول مصطفی محمدست. . و نشریف دین او علی الدین کله. توضیح ماخوذ از آیه 33 سوره 9 (توبه) هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله ولوکره المشرکون... (اوست که فرستاده پیامبرش را براه راست و آیین حق تا غالب گرداند آنرا بردین همه اش و اگر چه شرک آورندگان کراهت دارند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علا الدین
تصویر علا الدین
موجب بلندی دین، بعضی بزرگان
فرهنگ لغت هوشیار