جدول جو
جدول جو

معنی عقی - جستجوی لغت در جدول جو

عقی
(عِقْیْ)
آنچه نخستین از کودک نوزاده برآید ازکمیز و پلیدی. (از منتهی الارب). چیزی است که از شکم نوزاد هنگام تولد و پیش از آنکه چیزی بخورد، خارج میگردد و آن سیاه رنگ و لزج است مانند سریشم، و آن مانند ’ردج’ است در بزغاله و اسب کره. (از اقرب الموارد). ج، أعقاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مامیزه.
- امثال:
هو أحرص من کلب علی عقی صبی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عقی
(خَ)
ناپسند داشتن. عقو، خورانیدن بچه را چیزی که ’عقی’ برآرد از آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند هل عقیتم صبیکم، یعنی آیا او را عسل خورانیدید تا ’عقی’ او را بیرون آرد. (از اقرب الموارد). و رجوع به عقی در معنی اسمی شود، حدث کردن کودک. (منتهی الارب). حدث کردن کودک برای نخستین بار، و نیز تا وقتی که صغیر است. (از اقرب الموارد) ، آمدن: من أین عقیت (بصیغۀ مجهول) ، از کجا آمدی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عقی
نخست ریست نخستین ریستن کودک، ترایاندن (مسهل خوراندن) نخست ریست
تصویری از عقی
تصویر عقی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقی
تصویر تقی
(پسرانه)
پرهیزکار، لقب امام جواد (ع)، نام صدر اعظم ناصرالدین شاه مشهور به امیرکبیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عقب
تصویر عقب
پشت سر، واقع در پشت سر، دارای فاصلۀ مکانی یا زمانی، دور، چیزی یا کسی که سرعت و رفتار یا مهارتش کمتر از دیگران باشد، فرزند، فرزندزاده، نوادگان، بازماندگان، پاشنۀ پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقد
تصویر عقد
عقده ها، گره ها، جمع واژۀ عقده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقد
تصویر عقد
قلاده، گلوبند، گردن بند
عقد ثریا: در علم نجوم چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که صورت گردن بندی را تشکیل داده، پروین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقی
تصویر تقی
پرهیزکار، خداترس، باتقوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقی
تصویر سقی
آب دادن، به کسی آب دادن برای آشامیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقبی
تصویر عقبی
عقبا، جهان، دیگر آخرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصی
تصویر عصی
عصا، در علم نجوم ستاره های دنباله دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقر
تصویر عقر
مجروح ساختن، پی کردن، دست و پای شتر را بریدن، بازداشتن از رفتار، نازا شدن زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقل
تصویر عقل
قوای ذهنی مغز که اندیشیدن، ادراک حسن و قبح رفتار معنوی انسان و مانند آن را هدایت می کند، خرد، ذهن، اندیشه،
در فلسفه آنچه نخستین بار از ذات حق صادر شده، عقل اول
در علم عروض انداختن لام متحرک از مفاعلتن که تبدیل به مفاعلن شود
بستن و بند کردن، بستن بازو و پای شتر
عقل اول: در فلسفه آنچه نخستین بار از ذات حق صادر شده
عقل ثاقب: عقل نافذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقیب
تصویر عقیب
آنکه پس از دیگری می آید، ازپی آینده، چیزی که پس از چیز دیگر باشد، دنبال، دنباله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقیر
تصویر عقیر
مرد عقیم، خسته، مجروح
فرهنگ فارسی عمید
(عِقْ قی)
بخیل. (اقرب الموارد). عقص. و رجوع به عقص شود، شکنبه. (منتهی الارب). و رجوع به عقص شود
لغت نامه دهخدا
(عِقْ قی)
گیاه که بدان تداوی نمایند، یا اصل داروها، درخت. (منتهی الارب). ج، عقاقیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مرد که او را فرزندنشود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نازاینده و ناامید. (غیاث اللغات) ، خسته و مجروح، ستور پی زده. (منتهی الارب). معقور. (اقرب الموارد). ج، عقری ̍. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آنکه از ترس ناگهانی طاقت جنبش نباشد اورا، یا سرگشته و متحیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به عقر در معنی مصدری شود:
این سخن پایان ندارد آن فقیر
گشته است از تاب درویشی عقیر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نام فلاتی است که در آن آبهای شوری است، و آن را عقیر نیز ضبط کرده اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ قَیْ یِ)
مصغر عقاب، یعنی عقاب کوچک. (ناظم الاطباء). و رجوع به عقاب شود
لغت نامه دهخدا
(عُ قَ)
از صحابیان است. (از منتهی الارب). واژه صحابی به افرادی گفته می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، ایشان را ملاقات کرده و مسلمان شده اند. این افراد در ثبت سنت نبوی و گسترش اسلام نقش کلیدی داشته اند. وجود صحابه در جنگ ها، هجرت ها و فعالیت های اجتماعی صدر اسلام، بخش مهمی از تاریخ اسلامی را شکل داده است.
لغت نامه دهخدا
(عَ)
در پی کننده، و پس دیگری آینده. (منتهی الارب). پیرو و آنچه پس باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). دنبال. دنباله. (فرهنگ فارسی معین). معاقب، یعنی در پس آینده و به دنبال آینده. و گفتۀ فقها ’یفعل ذلک عقیب الصلاه’ بتقدیر محذوف است یعنی ’فی وقت عقیب وقت الصلاه’. (از اقرب الموارد) : بعد از آن عقیب آن نصیحت خالص از ریا و صادقانه. (ترجمه محاسن اصفهان ص 94). بیشتر علما گفتند مراد تکبیر عید است عقیب چهار نماز شام و خفتن و بامداد و نماز عید در عید فطر. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 1 ص 295)
لغت نامه دهخدا
(عُ قَ رَ)
قریه ای است در ساحل دریا در کنار هجر. و نیز نخلی است در یمامه از آن بنی ذهل بن دئل. و نیز نخلی است از آن بنی عامر بن حنیفه در یمامه. (از معجم البلدان) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
با شقاوت، قساوت قلب و سخت دل، فقیر و تهیدست، مستمند و بیچاره، خوار و ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقی
تصویر سقی
آب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقی
تصویر تقی
پرهیزگار، ترسنده از خدای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقی
تصویر بقی
بقا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقیب
تصویر عقیب
از پی آینده
فرهنگ لغت هوشیار
هم پیمان، انگبین دفزک (دفزک غلیظ)، جبه دفزک (جبه رب)، سنگ چهار گوش زیر ستون سر ستون، سرهنگ دویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقیر
تصویر عقیر
مرد که او را فرزند نشود، نازاینده و نا امید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقیب
تصویر عقیب
((عَ))
دنبال، دنباله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقب
تصویر عقب
پس، پشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عقد
تصویر عقد
گواه گیران، پیمان، پیوند زناشویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عقل
تصویر عقل
خرد
فرهنگ واژه فارسی سره
ریشه ی گیاه قلیر
فرهنگ گویش مازندرانی