- عق
- بر گرفته از عقی تازی هراش بالا آوردن آب تلخ برمخیده زبهر (عاق پدر و مادر)، شکاف جامه، شکافتن جامه را، پدر آزردن پدر آزاری حال قی غثیان. یا عق و پق راه انداختن، قی کردن استفراغ کردن، حال قی حالت استفراغ غثیان
معنی عق - جستجوی لغت در جدول جو
- عق ((عُ قّ))
- تهوع، قی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باور، دیدگاه
خردمندی
شاهنگ
کژدم
گواه گیران، پیمان، پیوند زناشویی
واپس نشینی
واپس مانده
واپس ماندگی
پس، پشت
باورها
شهباز، آگفت
بانگ عقعق، صدای عقعق
مرد عقیم، خسته، مجروح
عقبا، جهان، دیگر آخرت
سزای گناه و بدی، شکنجه
پس نشستن، رو به عقب رفتن، در امور نظامی سنگرها یا مواضع خود را ترک کردن و عقب تر رفتن
قلاده، گلوبند، گردن بند
عقد ثریا: در علم نجوم چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که صورت گردن بندی را تشکیل داده، پروین
عقد ثریا: در علم نجوم چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که صورت گردن بندی را تشکیل داده، پروین
عهد و پیمان بستن، عقد کردن
خانه، ملک، آب و زمین زراعتی
ویژگی سگی که گاز می گیرد، هار
درخت، دوا، دارو، داروی گیاهی
نازا، استرون، سترون، استاغ، ستاغ، در پزشکی ویژگی زنی که فرزند نمی آورد، کنایه از بی نتیجه، بی حاصل
نافرمانی کردن، آزردن پدر یا مادر
مربوط به عقل، عاقلانه، خردمندانه
عقرب ها، کژدم ها، جمع واژۀ عقرب
آنکه پس از دیگری می آید، ازپی آینده، چیزی که پس از چیز دیگر باشد، دنبال، دنباله
عقده ها، گره ها، جمع واژۀ عقده
هر یک از میله های روی صفحۀ ساعت که ثانیه، دقیقه و ساعت را نشان می دهد، عقربک
ماده عقرب
ماده عقرب
در فلسفه آنچه نخستین بار از ذات حق صادر شده