جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عقوق

عقوق

عقوق
برمخش برمیخدن نا فرمانی از زای آوران، بار دار شدن: شتر ماده مادیان بار دار، مادیان نابار دار از واژگان دو پهلو نافرمانی کردن (پدر و مادر را)
فرهنگ لغت هوشیار

عقوق

عقوق
اسب مادۀ باردار، و اسب مادۀ ناباردار، ازاضداد است، یا باردار به طریق تفاؤل است. (منتهی الارب). باردار از اسبان، یا حائل و غیر باردار، و گویند آن را بر تفاؤل به اسب غیر باردار گویند چنانکه مار گزیده را سلیم نامند. (از اقرب الموارد). مادیان آبستن و ناآبستن. (دهار). ج، عُقُق، و جج، عِقاق. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (دهار). و از آن جمله است مثل ’طلب الابلق العقوق’ یعنی طلب کرد محال را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نوی العقوق، خستۀ خرمای نرم که علف شتران است. (منتهی الارب). هسته ای است نرم که جویدن آن آسان است که پیرزنان آن را میخورند یا میجوند، و ماده شتر آن را میخورد لذابه ’عقوق’ اضافه شده است. و آن از کلام اهل بصره است و اعراب بادیه آن را نشناسند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

عقوق

عقوق
باردار گردیدن شتر ماده. عقاق. و رجوع به عقاق شود، آزردن پدر را. (از منتهی الارب). نافرمانی کردن کسی را که حق او بر تو واجب باشد. (المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). نافرمانبرداری کردن مادر و پدر را و کسی را که حق او بر تو واجب باشد. (دهار). سرپیچی کردن از پدر و ترک شفقت و احسان بر او و سبک داشتن او را، و ضدآن ’بر’ و برور است، و چنین شخصی را عاق و عُقَق و عُقُق و اَعق ّ گویند. و گویند اصل معنای عقوق، قطع کردن است، بنابراین اختصاص به والدین ندارد. (از اقرب الموارد). اسأه به والدین. تضییع حقوق ابوین. (یادداشت مرحوم دهخدا) : جزای این عقوق و پاداش این حقوق و باذافراه این نفاق و شقاق... تقدیم افتد. (سندبادنامه ص 70). از عقوق و تمرد پسر مستغاث شد و از حرکات و سکنات او تبرا نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 343). منوچهر در سر کس به پدر فرستاد و از معرض عقوق و اهمال حقوق تفادی نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 226). از معرض عقوق مادر برخاست و هوای نفس در طاعت او مقهور گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 384).
لیک محبوسی برای آن حقوق
اندک اندک عذر میخواه از عقوق.
مولوی
لغت نامه دهخدا

شقوق

شقوق
کفتگی شکاف، جمع شق، سختی ها شکاف ها، راه ها روش ها گونه ها شکاف چاک کفتگی، جمع شقوق
فرهنگ لغت هوشیار