جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عق

عق

عق
بر گرفته از عقی تازی هراش بالا آوردن آب تلخ برمخیده زبهر (عاق پدر و مادر)، شکاف جامه، شکافتن جامه را، پدر آزردن پدر آزاری حال قی غثیان. یا عق و پق راه انداختن، قی کردن استفراغ کردن، حال قی حالت استفراغ غثیان
فرهنگ لغت هوشیار

عق

عق
ماء عق، آب تلخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قُعّ. رجوع به قع شود
لغت نامه دهخدا

عق

عق
حال قی. غثیان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به عق زدن و عق شدن و عق گرفتن و عق نشستن شود.
- عق وپق راه انداختن، در تداول عامه، قی کردن. استفراغ کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

عق

عق
شکافتن جامه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شکافتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، قربان کردن در هفتۀ نخست مولود. (از منتهی الارب). ذبح کردن برای نوزاد در روز هفتم، و نیز تراشیدن ’عقیقۀ’ او را. (از اقرب الموارد). کشتن گوسفند در وقت راندن فرزند، و موی باز کردن او. (المصادر زوزنی). گوسفند کشتن از فرزندروز هفتم و موی وی باز کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، نیزه بسوی آسمان انداختن. (از منتهی الارب). پرتاب کردن نیزه را بسوی آسمان. و چنین نیزه ای را عقیق نامند. (از اقرب الموارد). تیر سوی آسمان انداختن. (تاج المصادر بیهقی) ، فروریختن باد از ابر باران دار، باران را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا