جدول جو
جدول جو

معنی عفاق - جستجوی لغت در جدول جو

عفاق
(خُصْ صی یَ)
بسیار دوشیدن ناقه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتاب رفتن. (منتهی الارب). بسرعت رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عفاق
(عِ)
ابن مری. شخصی است که احدب بن عمرو باهلی در خشک سالی او را گرفته بریان کرد و بخورد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عفاف
تصویر عفاف
(دخترانه)
پرهیزکاری، پاکدامنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آفاق
تصویر آفاق
(دخترانه)
افقها، عالم آسمان، زمانه روزگار، نام همسر نظامی گنجوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وفاق
تصویر وفاق
با یکدیگر همکاری کردن، اتحاد، سازگاری، سازواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشاق
تصویر عشاق
عاشق ها، دلباختگان، جمع واژۀ عاشق، در موسیقی گوشه ای در دستگاه نوا، آواز دشتی و بیات اصفهان، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آفاق
تصویر آفاق
کرانه های آسمان، کشورها، جهان هستی، وجود، همۀ جهان، مردم جهان، کنارها، اطراف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناق
تصویر عناق
دست در گردن یکدیگر زدن، یکدیگر را در آغوش گرفتن، معانقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتاق
تصویر عتاق
آزاد شدن بنده، خارج شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفاق
تصویر صفاق
پوست نازکی که زیر پوست ظاهر بدن است، پوست نازک درونی که شکم را از قسمت پایین مجزا می کند، پردۀ درون شکم که روده ها در میان آن قرار دارد و هرگاه قسمت پایین آن شکاف پیدا کند، سبب عارضۀ فتق می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عراق
تصویر عراق
سرتاسر کنارۀ نهر یا دریا، کرانۀ آب، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا و راست پنج گاه و آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عفات
تصویر عفات
عفوکنندگان، آمرزندگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عفار
تصویر عفار
نان بی نان خورش، نان خشک، در علم زیست شناسی درختی که از آن چوب آتش زنه تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناق
تصویر عناق
ستاره ای در صورت فلکی دب اکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفاق
تصویر نفاق
رواج و رونق گرفتن خرید و فروش
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
رجل معفاق الزیاره، مرد بسیار زیارت که پیوسته آمد و رفت دارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَفْ فا قَ)
کون. (منتهی الارب). است. (بحر الجواهر) (از اقرب الموارد). و به شخص ضارط گویند کذبت عفاقتک. (از منتهی الارب) (از بحر الجواهر) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صفاق
تصویر صفاق
بسیار سفر کننده، بسیار تصرف کننده در کار تجارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاش
تصویر عفاش
پر ریش ریش انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقاق
تصویر عقاق
آب تلخ بار ماده ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علاق
تصویر علاق
ستور خور، ناشتاشکن نظر و نگاه، دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
نیست شدن، خاک، باران، سپیدک بر سیاهی چشم، پوشیدگی، نا پدیدگی، بر افتادن آسا بر افتادن دات (قانون) به خودی خود و به شوه بیکار ماندن آن، کهنه مان ها ویرانه ها، جمع عفا، کره خران کرک شتر، پر شتر مرغ، موی انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاج
تصویر عفاج
آماس دوازدهه (روده اثنی عشر)
فرهنگ لغت هوشیار
نان بی خورش، گشن دادن کویک را، پیراستن کویک را، درخت که از آن آتشزنه سازند گشن دهنده کویک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاس
تصویر عفاس
تباهی مرغابی آب باز (غواص)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاط
تصویر عفاط
لال زبان بسته اگواک ناگویا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاص
تصویر عفاص
در پوش خنور، خوراکدان، نیام شاشدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفاق
تصویر رفاق
جمع رفیق، همراهان همرایان دمسازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاف
تصویر عفاف
پارسائی و پرهیز گاری، پاکدامنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشاق
تصویر عشاق
جمع عاشق، مردمان عاشق و عاشقها، شیفتگان و دوست داران معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاق
تصویر عتاق
آزادگشتن: بردگان و کنیزان مرغان شکاری می کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراق
تصویر عراق
کرانه آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفاق
تصویر آفاق
جمع افق، کران ها، آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عماق
تصویر عماق
جمع عمیقه، دورتک ها گود ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفاق
تصویر آفاق
کرانه ها، کنارهامون، کران تا کران
فرهنگ واژه فارسی سره