جدول جو
جدول جو

معنی عطردان - جستجوی لغت در جدول جو

عطردان
جای عطر، ظرفی که در آن عطر نگه می دارند
تصویری از عطردان
تصویر عطردان
فرهنگ فارسی عمید
عطردان
(عِ)
قوطی که در آن عطر و خوشبوی ریزند. (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن عطر ریزند. (فرهنگ فارسی معین). جای عطر. بویدان. جؤنه. طبله. قسیمه. لطیمه. مسوف:
غنچۀ گل عطردان سنبل موی تو است
آفتاب از دور گردان سر موی تو است.
حسین خالص (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عطرسای
تصویر عطرسای
(دخترانه)
عطر (عربی) + سا (فارسی)، معطر و خوشبوکننده
فرهنگ نامهای ایرانی
قسمتی از معدۀ گوسفند و سایر حیوانات نشخوار کننده که شیرۀ معده در آن مترشح می شود، شکمبۀ بره و بزغاله
فرهنگ فارسی عمید
زمینی که در آن دانه ها یا قلمه های درختان را بکارند تا پس از سبز شدن به جای دیگر انتقال بدهند، تخمدان، دانه دان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطرپاش
تصویر عطرپاش
آنکه یا آنچه عطر می پاشد، ظرفی که به وسیلۀ آن عطر را در هوا پراکنده می سازند یا به بدن خود می زنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطریات
تصویر عطریات
خوش بوها، بوهای خوش، چیزهای عطردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنبردان
تصویر عنبردان
ظرفی که در آن عنبر می کردند، عنبرچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باردان
تصویر باردان
جای بار، هر چه در آن کالا یا باری می گذارند، خورجین، جوال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیردان
تصویر تیردان
ترکش، کیسه یا جعبه که در قدیم تیرهای کمان را در آن می گذاشتند و به پهلوی خود آویزان می کردند، تیردان، شغا، شکار، کیش
فرهنگ فارسی عمید
(طَ)
دانۀ کوچک سیاهی که در میان گندم یافت میشود. (دزی ج 2 ص 34)
لغت نامه دهخدا
به سریانی قطران است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از علمدان
تصویر علمدان
داننده علم دانا دانشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقربان
تصویر عقربان
گژ دم: نرینه، کرم گوش دو دنبه زنگی دارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطریات
تصویر عطریات
جمع عطریه، برکنه بویه ها گلابها شمین ها مونث عطری جمع عطرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبادان
تصویر عبادان
آبادان شهری است در خوزستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عترسان
تصویر عترسان
خروس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریدان
تصویر طریدان
شب و روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیردان
تصویر شیردان
ظرفی چون قوری که در آن شیر کنند و با چای آرند، ظرف شیرخوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاردان
تصویر تاردان
ظرفی که در آن تارهای ساز نگاهدارند
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی که شاخه های درخت را در آن فرو برند تا سبز شود و از آنجا به جای دیگر نقل کنند تخمدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبردان
تصویر حبردان
آمه زکابدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باردان
تصویر باردان
خورجین، جای بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطر دان
تصویر عطر دان
بویه دان ظرفی که در آن عطر ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باردان
تصویر باردان
ظرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیردان
تصویر شیردان
شکنبه بره و بزغاله و گوسفند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عطر دادن
تصویر عطر دادن
Aromatize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عطر دادن
تصویر عطر دادن
aromatiser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عطر دادن
تصویر عطر دادن
ароматизировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عطر دادن
تصویر عطر دادن
aromatisieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عطر دادن
تصویر عطر دادن
ароматизувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عطر دادن
تصویر عطر دادن
aromatyzować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عطر دادن
تصویر عطر دادن
aromatizar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عطر دادن
تصویر عطر دادن
aromatizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عطر دادن
تصویر عطر دادن
aromatizzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی