به معنی عنبرچه است. (از ناظم الاطباء). رجوع به عنبرچه شود: ز عنبردان که بودش گوهرآگین بیاض سینه اش را لوح زرین. محسن تأثیر (از آنندراج). عیان باشد ز لوح آن تن صاف چو عنبردان سیمین حقۀ ناف. شفیع اثر (از آنندراج)
قومی از عرب منسوب به عنبر که پدر قبیله ای از تمیم است. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). عنبریان از خاندانهای قدیم ناحیت بیهق بوده اند و جد ایشان ابوالعباس اسماعیل بن علی بن الطیب بن محمد بن علی العنبری بوده است که برادر او ابومحمد عبدالله بود، و این دو از احفاد ابوزکریا یحیی بن محمد بن عبدالله بن العنبربن عطأ بن صالح بن محمد بن عبدالله السلمی بوده اند. و شرح حال افراد این خانواده در تاریخ بیهق آمده است. رجوع به تاریخ بیهق ص 119 شود
دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل. سکنۀ آن 2846 تن. آب آنجا از رود عنبران و محصول آن غلات و حبوب است. این ده در دو محل بنام عنبران بالا (علیا) و عنبران پایین (سفلی) قرار دارد. و سکنۀ عنبران علیا 2046 تن است. دارای پاسگاه مرزی و دبستان نیز میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)