جدول جو
جدول جو

معنی عطائیه - جستجوی لغت در جدول جو

عطائیه
(عَ بَ رَ)
دهی است از دهستان تکاب، بخشی ریوش، شهرستان کاشمر. سکنه 340 تن و آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات ومیوه های باغ است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فرقه ای از سوفسطائیان که منکر حقیقت اشیا بوده و بسیاری از حقایق را اوهام و خیالات باطل می دانسته اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبائیه
تصویر سبائیه
فرقه ای از غلاه شیعه، پیروان عبدالله بن سبا که امیرالمومنین علی را خدا می خوانده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطفائیه
تصویر اطفائیه
آتش نشانی، فرونشاندن آتش، نهادی با نیروی متخصص که متصدی خاموش کردن آتش است، اطفائیه، آتش نشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علانیه
تصویر علانیه
ظاهر شدن، هویدا شدن، آشکار شدن، مقابل سر، آشکارگی، آشکارا، آشکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جبائیه
تصویر جبائیه
فرقه ای از معتزله پیرو ابوعلی جبّایی، که معتقد بودند بندگان، آفرینندۀ کردار و فعل خود می باشند و در روز قیامت خداوند را نخواهند دید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهائیه
تصویر بهائیه
پیروان فرقۀ بهائیت
فرهنگ فارسی عمید
(سَ ئی یَ)
صنفی از فرقۀ غالیۀ عبدالله بن سبا. (مفاتیح). پیروان عبدالله بن سبا هستند که درباره علی (ع) گزافه گویی کرد و گفت او پیغمبر بود و سپس گزافه بیشتر گفت و چنان پنداشت که او خدا است عده ای را بدین سخن بخواند. چونکه علی (ع) کشته شد ابن سبا گفت او کشته نشده و وی مانند عیسی بن مریم به آسمانها رفته است، و گروهی از سبائیه پنداشته اند که علی در ابرها جا دارد، تندر بانگ او و برق تازیانۀ اوست. و دسته ای سبائیه پندارند که مهدی آینده جز علی کسی نیست. شیعی گوید که عبدالله بن سودا در این گفتار با سبائیه یاری می کرد و او از نژاد یهود و از مردم حیره بود و چنان وانمود کرد که مسلمان است و بدینوسیله میخواست نزد کوفیان پیشوایی یابد و گفت در تورات خوانده که هر پیغمبری را جانشینی است و علی جانشین محمد و بهترین جانشینان او است چنان که محمد بهترین پیغمبران بود. شیعیان چون این سخنان رابشنیدند علی را گفتند که او از دوستداران تواند علی او را بنواخت و او را در پلۀ منبر خود نشانید. ولی چون گزافه گوئیهای او را بشنید قصد کشتن او کرد. ابن عباس وی را از آن کار بازداشت. چون علی از کشتن این سودا و این سبا باز ایستاد آن دو را نفی بلد کرد ولی مردم نادان پس از کشته شدن علی به آن دو فریفته گشتند. محققان اهل سنت گویند که ابوسودا از دوست داران دین یهود بود و میخواست اسلام را بتأویلات خود تباه سازد. ابی سودا طرفداران خود را گفت بخدای قسم از برای علی دو چشمه در مسجد کوفه پدیدار شود که از یکی انگبین و از دیگری روغن بجوشد و پیروان و شیعۀ وی از آن دو بنوشند. (تاریخ مذاهب اسلام) (ترجمه الفرق بین الفرق به قلم مشکور صص 240- 241) و رجوع به الملل والنحل شهرستانی صص 188- 189 و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و روضات الجنات ص 555 و رجوع به سبا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
اقلیمی از بیلوبونیسۀ قدیمه که در طول ساحل خلیج قرنثیه امتداد داشته. طول آن از مشرق بمغرب قریب 65 میل و عرض آن از 12 تا 20 میل، از سمت شمال ببحر کریسا یا آبهای جون و از سمت جنوب به ألیذه و ارکادیا محدود است و ساحل آن دارای صخره های بسیار است که ورود سفائن را مشکل و گاه غیرممکن میسازد. این ناحیه دارای کوههای عدیده است. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان ص 160 شود، حوض، زمینی که شخص برای خود یا برای پادشاه جدا کند، زمینی که امام بکسی دهد و ملک نباشد. ج، اخذ
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طا بی یَ)
نام فرقه ای است از غلاه شیعه که از یاران ابوخطاب اسدی اند. او خود را به ابی عبدالله الامام جعفر الصادق علیه السلام نسبت می داده، چون آن حضرت غلو ابوخطاب را درباره خود احساس فرمود از او تبرا جست. ابوخطاب هم بمجرد آنکه به اعراض امام نسبت بخود پی برد، مردم را بسوی خود خواند و دعوی امامت کرد و گفت:امامان پیمبران باشند و ابوالخطاب نیز یکی از آنانست و بمردم فهماند که پیمبران فرمانبرداری ابوالخطاب را بر همگی ناس واجب شمرده اند. بدین گفتار نیز قناعت نورزیده و اتباع او گفتند: امامان الله و دو فرزند امیرالمؤمنین حسن و حسین پسران خدا می باشند و امام جعفر صادق نیز خداست، لکن ابوالخطاب از او برتر است، علی و امثال او که باشند که گواهی دروغ را برای موافقان خود بر ضرر مخالفان خویش حلال شمردند و گفته اند که بعد از قتل ابوالخطاب، امام معمر است و جماعتی از معمر پیروی کردند و او را پرستش کردند بهمان نحو که ابوالخطاب را می پرستیدند و گفته اند که بهشت نعیم دنیوی و دوزخ درد و رنج این جهان است و دنیا فناناپذیرد، محرمات را مباح شمردند، همچنین فرائض را ترک گفتند و گفته اند امام بعد از قتل معمر ’بزیع’ باشد و معتقدند که بهر مؤمنی از جانب حق وحی و در بین یران بزیعهستند کسانی که از جبرئیل و میکائیل برتر باشند و آنان هیچگاه نمیرند، بلکه چون بنهایت کمال رسند بملکوت ارتقاء یابند و گفته شده است که امام بعد از قتل ابوالخطاب عمرو بن بنان العجلی بود. (از شرح مواقف)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءَ)
نام قاعده ای است در علم حساب برای استخراج مجهولات: در کتاب بحر الجواهر فی علم الدفاتر این قاعده چنین شرح داده شده است: بدانکه طریق بسیار در استخراج می باشد... و اسهل و اصلح بحال اغلب ناس خطائین می باشد و طریقۀ آن، آنکه مجهول را آنچه خواهند فرض نموده و بحسب سؤال به آن عمل کرده، اگر مطابق با سؤال باشد، نعم الاتفاق والا یا خطا ناقص است یا زاید، پس باید چیز دیگری فرض نمود. در آن بدستور سابق معمول دارند، اگر خطا باشدبزیاده یا نقصان باشد، پس مفروض اول را در خطای ثانی ضرب نموده و آنرا محفوظ اول نامند و مفروض ثانی رادر خطای اول و آنرا محفوظ ثانی نامند، پس از این باید ملاحظه نمود که اگر خطا هر دو مطابق یکدیگر می باشند به این معنی که هر دو زاید یا ناقص است باید فضل بین المحفوظین را بر فضل بین الخطائین قسمت نمود، خارج قسمت مجهول است و اگر خطائین مختلفه میباشد، باید مجموع محفوظین را بر مجموع خطائین قسمت نمود، خارج قسمت مجهول می باشد. برای فهم قاعده فوق دو مسأله زیر را می آوریم. مسأله: چند نفر ببازار رفتند. یکی یک متر پارچه خرید، دیگری دو متر و سومی سه متر و الی آخر. پس از آنکه آنها از بازار خارج شدند و پارچه های خود را جمع و بطور مساوی بین خود تقسیم نمودند، بهر یک شش متر پارچه رسید معلوم کنید عده آنها را. حل:
فرض می کنیم عده آنها 7 نفر باشد، در این صورت 7 نفر 28 متر پارچه خریده اند زیرا:
28=7+6+5+4+3+2+1
و چون 28 متر را بر هفت تقسیم کنیم، بهر یک 4 متر می رسد که دو متر از سهم واقعی آنها کمتر است (زیرا سهمی واقعی 6 متر بوده است). این عدد 2 را خطای اول می گویند. حال فرض دیگر می کنیم و عده آنها را 9 نفر می گیریم در این صورت 9 نفر 45 متر پارچه خریده اند، زیرا:
45=9+8+7+6+5+4+3+2+1
و چون 45 را به 9 تقسیم کنیم، بهر یک 5 متر می رسد که یک متر از سهم واقعی آنها کمتر است این یک را خطای دوم می نامند. حال خطای اول (یعنی 2) را در 9 ضرب می کنیم، میشود: 18 (محفوظ اول) و خطای دوم (یعنی یک) را در 7 ضرب می کنیم میشود: 7 (محفوظ دوم) چون 7 را از 18 کم کنیم و بر تفاضل دو خطا، یعنی یک تقسیم کنیم، جواب یازده میشود که تعداد خریداران است. مسأله دوم: دو برادر بطریقی ارث بردند که اگر بسهم یکی چهارصد تومان اضافه میشد، حاصل چهار برابر سهم دیگری می گشت و چنانکه بسهم دیگری چهارصد تومان اضافه می گردید، حاصل سه برابر سهم اول میشد.
حل:
فرض می کنیم سهم اولی 200 باشد لذا سهم دومی:
سهم دومی 150=4:600=400+200
550=400+150
چون 550 را از 600 که سه برابر سهم اولی است، کم کنیم حاصل 50 میشود که خطای اول است.
و چنانکه سهم اولی را 160 فرض کنیم،
سهم دومی 140=4:560=400+160
540=400+140
چون 540 را از480 که سه برابر سهم اولی است، کم کنیم حاصل 60 میشود که خطای دوم است. حال 60 را در 200 ضرب می کنیم، نتیجه 12000 میشود که محفوظ اول و بعد 50 را در 160 ضرب می کنیم، 8000 میشود که محفوظ دوم است، چون این دورا یعنی 8000 +12000 را با هم جمع کنیم حاصل 20000 میشود و از حاصل تقسیم 20000 بر 110 (مجموع دو خطا) سهم اول-ی 200011 بدست می آید و اگر این سهم را با 400 جمع کنیم و بر 4 تقسیم کنیم، سهم دومی چنین بدست می آید.
160011 = 4: 640011 = 400 + 200011
لغت نامه دهخدا
(ثُ ئی یَ)
در نزد علماء منطق قسمی از قضیۀ حملیه باشد که بیان آن در ذکر معنی کلمه حمل بیاید. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به اعطاء. آنچه که بخشیده باشند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ ئی یَ / یِ)
ادارۀ آتش نشانی. تشکیلات فروکشتن حریق. دستگاه خاموش کردن حریق.
- کارگران اطفائیه، آنانکه در خاموش کردن حریق با دستگاه ها و وسایل لازم در ادارۀ آتش نشانی کار میکنند، میل کردن بسوی خواهش نفس، یقال: مااطلی نبی قطّ، هرگز به هوای نفس هیچ پیغمبری میل نکرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مااطلی نبی قطّ، یعنی به هوای خود نگرایید. مأخوذ است از میل عنق. (از اقرب الموارد). و حدیث مااطلی نبی قطّ، از این معنی است، یعنی بهوای خود نگرایید. (از متن اللغه) ، کج گردیدن بمردن و جز آن. (ناظم الاطباء). کژ گردیدن گردن بمرگ و نحو آن. (منتهی الارب) (آنندراج). اطلاء کسی، کج شدن گردن وی از مرگ یا جز آن: ترکت اباک قد اطلی و مالت. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). چسبیدن گردن از مرگ و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) ، اطلاء جانور دشتی ماده، داشتن بچه ای که بدنبال وی رود. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(بَ ئی یَ)
گروهی که بداء را درباره خداوند متعال جایزمی دانند. (از تعریفات جرجانی). از غلاه شیعه که بداءرا درباره حق تعالی جایز دانسته اند. اینان گویند مانعی ندارد که خداوند فعلی را اراده کند سپس چیزی او را آشکار شود که پیش از ارادۀ آن فعل بر او پوشیده بود و از ارادۀ خود منصرف شود. (از شرح المواقف از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به بداء و بدایی شود
لغت نامه دهخدا
(طِ ئی یَ)
دارالشاطئیه یا دارشاطئیه، عمارتی بر شاطی (ساحل، کنار) دجله در بغداد که المکتفی باﷲ علی بن المعتضد بنا کرد. رجوع به نزهه القلوب مقالۀ سوم ص 34 و 283 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ ئی یَ / یِ)
مؤنث اعطائی.
لغت نامه دهخدا
(ی یَ)
نام سال نهم بعثت رسول صلوات اﷲ علیه از سیزده سال توقف آن حضرت در مکه
لغت نامه دهخدا
تصویری از عرانیه
تصویر عرانیه
آبخیز، میانه دریا، کوهه کند آنچه کوهه (موج) به کنارافکند، پرآبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عباقیه
تصویر عباقیه
ترفند گر، زیرک مرد، پتیار (بلا)، نشان زخم جای زخم، دزدنده
فرهنگ لغت هوشیار
نفرین گویان پیروان عبدالله سباکه بیش از همگان سه خلیفه را نفرین می کردند و علی علیه السلام را خدا می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثنائیه
تصویر ثنائیه
قسمی از قضیه حملیه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطفائیه
تصویر اطفائیه
آتش نشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعطائی
تصویر اعطائی
منسوب به اعطا آنچه که بخشیده باشند: اعطائی اعلی حضرت
فرهنگ لغت هوشیار
مونث خطابی: راستنمود، نام یکی از شاخه های هفت پیشوایی از پیروان ابوالخطاب محمد بن ابی زینب اجدع کوفی که می گفت آدمی پس از رسیدن به پیامبری خدا می گردد. آنان جعفر صادق ع را نیز خدا می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
نیایندگان شاخه ای از رویگردانان (خوارج) و یاران عبدالله بن اباض آنان را اباضیه نیز می نامند
فرهنگ لغت هوشیار
دهشی واگذاری مونث اعطائی، آنچه بخشیده باشند دهش بخشش. توضیح این کلمه مستحدث و در ادارات معمول و غیر فصیح است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاهیه
تصویر عتاهیه
کم خردی، گمراهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناقیه
تصویر عناقیه
گل گوشی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
آشکارایی آشکارگی، سر شناس: مرد ظاهر شدن هویدا گشتن، آشکارگی مقابل سر، آشکار ظاهر، معروف مشهور. یا در علانیه. در آشکار آشکارا مقابل در سر. ظاهر و هویدا شدن و انتشار یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکابیه
تصویر عکابیه
برگ بیدی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علاقیه
تصویر علاقیه
پاز نامه برنام (لقب عنوان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاریه
تصویر عفاریه
پلید فرومایه: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عواریه
تصویر عواریه
((عَ یِّ))
آب دیده، کثیف یا مچاله (کالا)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علانیه
تصویر علانیه
((عَ یِ))
ظاهر شدن، آشکار گشتن، آشکار، ظاهر
فرهنگ فارسی معین