جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بهائیه

بهاریه

بهاریه
شعری که در وصف بهار و حالات مربوط به آن سروده می شود
بهاریه
فرهنگ فارسی عمید

بهائیت

بهائیت
فرقه ای که پایه گذار آن میرزا حسین علی نوری به بهاءالله است و مهم ترین کتاب این فرقه کتاب اقدس است
فرهنگ فارسی عمید

بدائیه

بدائیه
گروهی که بداء را درباره خداوند متعال جایزمی دانند. (از تعریفات جرجانی). از غلاه شیعه که بداءرا درباره حق تعالی جایز دانسته اند. اینان گویند مانعی ندارد که خداوند فعلی را اراده کند سپس چیزی او را آشکار شود که پیش از ارادۀ آن فعل بر او پوشیده بود و از ارادۀ خود منصرف شود. (از شرح المواقف از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به بداء و بدایی شود
لغت نامه دهخدا

بهاطیه

بهاطیه
شهریست در هند که سلطان محمود غزنوی آنرا فتح کرد و نام پادشاه آن ’بچهرا’ بود. (فرهنگ فارسی معین) :
ور از بهاطیه گویم عجب فرومانی
که شاه ایران آنجا چگونه شد به سفر.
عنصری
لغت نامه دهخدا

بهائی

بهائی
بهایی. منسوب به بها. بقیمت. قیمت دار. فروشی. فروختنی:
ز گستردنی هم ز پوشیدنی
بباید بهائی و بخشیدنی.
فردوسی.
به دو هفته از گنج شاه اردشیر
نماند از بهائی یکی پر تیر.
فردوسی.
ای صورت بهشتی در صدرۀ بهائی
هر گز مباد روزی از تو مرا جدایی.
فرخی.
عز و بقا را به شریعت بخر
کاین دو بهائی و شریعت بقاست.
ناصرخسرو.
من گفتم یا هذا این ناقوس بهائی است. گفت چه خواهی کردن این را. (تفسیر ابوالفتوح).
بوعلی سینا روزی در بازار نشسته بود روستائی بگذشت بره ای بهائی بر دوش گرفته بود. (حدائق السحر).
در خدمت عشق توست مارا
دل عاریتی و جان بهائی.
انوری.
لغت نامه دهخدا

بهائی

بهائی
نام پیروان میرزا حسین علی نوری، ملقب به بهأاﷲ. رجوع به باب و بهأاﷲ و صبح ازل و حسینعلی بهاء در همین لغت نامه شود، انتشار بوی عنبر. (غیاث اللغات). کنایه از گداختن عنبر و پراکنده شدن بوی آن. (آنندراج). عطر عنبر گداخته شده. (ناظم الاطباء) ، نقطه های سفید که در جوهر عنبر باشد. (آنندراج) :
بهار عنبر شبها سپیدۀ سحر است
خوشا کسی که از این نوبهار بهره وراست.
صائب (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا