جدول جو
جدول جو

معنی عضاب - جستجوی لغت در جدول جو

عضاب(عَضْ ضا)
مرد نیک دشنام دهنده. (منتهی الارب). شتام و بسیار ناسزاگوینده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عضاب(خَ)
رد کردن. معاضبه. (از ناظم الاطباء). رجوع به معاضبه شود
لغت نامه دهخدا
عضاب
تیز برنده، بد دهان
تصویری از عضاب
تصویر عضاب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عناب
تصویر عناب
(دخترانه)
میوه ای به رنگ قرمز که خواص درمانی فراوانی دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عقاب
تصویر عقاب
پرندۀ شکاری بزرگ با چنگال های قوی و چشم های تیزبین که جانوران کوچک از قبیل خرگوش یا روباه را شکار می کند، دال، دالمن،
در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیاب
تصویر عیاب
بسیار عیب کننده، بسیار عیب گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتاب
تصویر عتاب
ملامت کردن، سرزنش، گفتن کلمه ای از روی خشم به کسی، خشم گرفتن، درشتی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذاب
تصویر عذاب
شیرین و خوشایند، در فارسی در معنای مفرد به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناب
تصویر عناب
میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، شیلان، چیلان، جیلان، سیلانه، سنجد گرگان، تبرخون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقاب
تصویر عقاب
سزای گناه و کار بد کسی را دادن، جزای کردار بد، عذاب
جمع واژۀ عقبه، راه های سخت کوهستانی، گردنه ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عزاب
تصویر عزاب
عزب ها، ازدواج نکرده ها، مجردها، جمع واژۀ عزب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجاب
تصویر عجاب
بسیار شگفت آور، آنچه در شگفتی از حد درمی گذرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هضاب
تصویر هضاب
هضبه ها، پشته ها، کوه ها، جمع واژۀ هضبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذاب
تصویر عذاب
شکنجه، آزار، رنج و درد
عذاب دادن (کردن): آزار دادن، شکنجه کردن
عذاب کشیدن (بردن): درد کشیدن، رنج بردن، رنج و آزار را تحمل کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ ثَ)
شاخ شکستن گوسپند را. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکستن شاخ داخل گوسپند و نیز شکستن یکی از شاخهای گوسپند بطورمطلق. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از عضاه
تصویر عضاه
خار دار هر درخت بزرگ خاردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضات
تصویر عضات
هر درخت بزرگ خاردار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عزب، بی زنان بی شویان مرد یا زن تنها، مرد بی زن مجرد جمع عزاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصاب
تصویر عصاب
ریسمان بر و ریسنده، بسیار ریسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکاب
تصویر عکاب
دود، گرد خاک، وشم دیگ (وشم بخار) جولاه (عنکبوت)
فرهنگ لغت هوشیار
کوته بالا، ستبر بازو استخوان بینی، درد بازو، کوته اندام بازو بند، داز داز جز داس است و برای کشیدن شاخه های درختان و شکستن آنها به کار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
ابر بینی میانه دو ابرو گزیدنی، خوردنی، درخت تنو مند گزیدگی گزنده، جمع عضوض، گزیدنی ها خوردنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضال
تصویر عضال
سخت بی درمان از پا در آرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضام
تصویر عضام
دم اسپ، دم اشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشاب
تصویر عشاب
گیاهشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاب
تصویر عتاب
خشم گرفتن، ناز کردن، یاد کردن خشم را
فرهنگ لغت هوشیار
پرآبی، بلند آبی، لور بزرگ (لور سیل)، برگ خرما، آغاز هر چیز، کوه سیل عظیم توجبه بزرگ بسیار آب
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه دشوار باشد بر انسان و او را از قصدش باز دارد، شکنجه، تنبیه و زدن تازیانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراب
تصویر عراب
اسپ نژاده از ریشه پارسی ارابه ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجاب
تصویر عجاب
شگفت آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضاب
تصویر خضاب
حنا و گلگونه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آب دهان، پاره: پاره برف پاره یخ پاره شکر، دانه شبنم، تری درخت باران خوردگی، آب گوارا، کف انگبین، ریزه مشک
فرهنگ لغت هوشیار
شکنجه کردن، مواخذه کردن کسی را بر گناه، جزای بدی، پاداش بدی، عذابی است که بدنبال ازتکاب گناه در آخرت دامنگیر انسان میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذاب
تصویر عذاب
شکنجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عقاب
تصویر عقاب
شهباز، آگفت
فرهنگ واژه فارسی سره