جدول جو
جدول جو

معنی عتاب

عتاب
ملامت کردن، سرزنش، گفتن کلمه ای از روی خشم به کسی، خشم گرفتن، درشتی کردن
تصویری از عتاب
تصویر عتاب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عتاب

عتاب

عتاب
نام شخصی است که مخترع خارا بوده و آن پارچه ای است موجدار که از ابریشم میبافند. (برهان). رجوع به عتابی شود
لغت نامه دهخدا

عتاب

عتاب
ابن ورقاء الریاحی. از شجاعان و از امیران عرب است و از امرای مصعب بن زبیر است. او را امارت اصفهان داد و به جنگ خوارج ری فرستاد به ری برفت و با خارجیان جنگی سخت کرد و ری را به قهر تصرف کرد و سپس حجاج او را به جنگ شیب بن یزید فرستاد و او با لشکریان بسیار از مردم شام و عراق با شیب نبرد کرد. و سرانجام در جنگی به سال 77 هجری قمری به دست عامر بن عمر تغلبی کشته شد. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا

عتاب

عتاب
خشم گرفتن، خشم گرفتن همدیگر را، ناز کردن، خشمگینی پیدانمودن، یاد کردن خشم را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ملامت کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
با بخت در عتابم و با روزگار هم
وز یار در حجابم و از غمگسار هم.
خاقانی.
عتاب از حد گذشته جنگ باشد
زمین چون سخت گردد سنگ باشد.
نظامی.
هر آینه در معرض خطاب آیند و در محل عتاب. (گلستان).
- عتاب کردن، سرزنش کردن. ملامت کردن:
کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی
بنقد اگر بکشد عاشق این سخن بکشد.
سعدی
لغت نامه دهخدا