جدول جو
جدول جو

معنی عشه - جستجوی لغت در جدول جو

عشه
(عُ شَ رَ)
از قرای ذمار است در یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عشبه
تصویر عشبه
عشب، گیاهی با ساقۀ ضخیم زیرزمینی، میوه ای سرخ رنگ که مصرف دارویی دارد، حشیشهالمغربیه، سپارنه، سالساپرنیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشره
تصویر عشره
ده، عدد اصلی بعد از نه، ۱۰
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرشه
تصویر عرشه
سطح بالای کشتی، هر جای مسطحی که از اطراف خود بلندتر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعشه
تصویر رعشه
لرزش غیرارادی اندام ها ناشی از بیماری های عصبی، عجله، شتاب، لرزش، لرزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشقه
تصویر عشقه
گیاهی با برگ های درشت و ساقه های نازک که به درخت می پیچد و بالا می رود، ازفچ، نویچ، دارسج، پاپیتال، نیژ، لوک، غساک، جلبوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشه
تصویر اشه
صمغی زرد رنگ و تلخ مزه شبیه کندر که در طب قدیم برای دفع سنگ کلیه و درد مفاصل به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عکه
تصویر عکه
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلبه، غلپه، کلاژاره، قلازاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشا
تصویر عشا
اول تاریکی، اول شب، شامگاه، از مغرب تا نیمه شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشر
تصویر عشر
ده آیۀ قرآن که به شاگردان می آموختند، علامتی زرین در پایان هر ده آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشا
تصویر عشا
شام، غذای شب، غذایی که در شب می خورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشوه
تصویر عشوه
ظلمت، تاریکی، یک چهارم اول شب، شام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عده
تصویر عده
جماعت، شمار، شماره، روزهای حیض، در فقه و حقوق مدتی که زن پس از فوت شوهر یا گرفتن طلاق نمی تواند مجدداً ازدواج کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشوه
تصویر عشوه
ناز و کرشمه، نیرنگ، فریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عته
تصویر عته
ناقص عقل شدن، کم عقل شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جشه
تصویر جشه
آستین پیراهن، قبا و امثال آن، برای مثال چون جشه فشانی ای پسر در کویم / خاک قدمت چو مشک در دیده زنم (رودکی - ۵۱۶)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ شَ)
عجله. (اقرب الموارد) ، رعشه، علتی که از آن دست آدمی بی اراده می لرزد. (غیاث اللغات ازبحر الجواهر). رجوع به رعشه یا رعشه شود، (اصطلاح پزشکی) لرزشهای منظم متساوی البعد غیرارادی در یکی از اعضا (سر، دست یا پا). ارتعاش. لقوه. (فرهنگ فارسی معین)
رعشه. رعشه. لرزه. (ناظم الاطباء) (دهار). عجوز. (منتهی الارب). رجوع به رعشه شود، نوع لرزیدن و هیأت آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ شَ / شِ)
یا رعشه. لرزشی که در اندام آدمی از پیری و کلانسالی و یا از بیماری پدید آید. (ناظم الاطباء). لرزیدن و لرزه و با لفظ افتادن و افکندن و انداختن و کشیدن و برچیدن و گرفتن مستعمل. (آنندراج). علتی است که از آن دست آدمی بی اراده می لرزد. (غیاث اللغات از منتخب اللغات). لرزیدن دست و پای و سر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). لرز. لرزه. لرزیدن. لرزش. ارتعاش. رعده. لخشه. علتی است که دست وپای و دیگر اعضاء بلرزد. (یادداشت مؤلف). به معنی لرزه در اصل رعش و رعش است ولی استعمال آن در نظم فارسی شیوع دارد. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شمارۀ 5) (از فرهنگ فارسی معین) :
از رگ و ریشه غمم بکشد
رعشه در جان غم دراندازد.
عرفی شیرازی.
به کوشش نیست ممکن رعشه از سیماب برچیدن
شکیبا کی تواند کرد ناصح ناشکیبا را.
ظهوری (از آنندراج).
پیمانه ام ز رعشۀ پیری به خاک ریخت
بعدهزار دور که نوبت به ما رسید.
کلیم کاشی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ششه
تصویر ششه
شش روز بعد از عید رمضان که روزه داشتن در آن شش روز سنت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عده
تصویر عده
گروه، جماعت وعده کردن، نوید دادن، موعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشق
تصویر عشق
تعلق قلب به کسی، چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بدسگان بدسغان (لبلاب) هرشه غساک پاپیتال پاپیچال چو پاپیچال دارم دست پیچی فاش می گویم که باشد مصرف رنگین زری بر خاک افشاندن (محسن تاثیر) تبج (گویش گیلکی) گیاهی است بالا رونده از تیره عشقه ها که از گیاهان نزدیک به تیره چتریان می باشد و جزو دو لپه ییهای جدا گلبرگ است. این گیاه از دیوار یا گیاهان اطراف خود بالا می رود تکیه گاه اطراف خود می پیچد. برگهایش متناوب و گلهایی به رنگ زرد مایل به سبز دارد. میوه اش پس از رسیدن به رنگ سیاه در آید و بزرگی آن به اندازه یک نخود است و درون آن نیز به تعداد متغیر دانه وجود دارد. میوه عشقه دارای اثر مسهلی است ولی خالی از سمیت هم نیست در نقاط گرم نواحی بحرالرومی از ساقه مسن این گیاه به طور خودبه خود یا با ایجاد شکاف رزین مخصوصی خارج می گردد که سابقا تحت نام صمغ عشقه به عنوان قاعده آور مصرف می گردید. در انساج این گیاه گلوکزیدی به نام هدرین موجود است که دارای اثر قی آور و مسهل است. دم کرده برگ آن نیز اثر قاعده آور دارد. این گیاه در اکثر نقاط ایران خصوصا نواحی شمالی بوفور می روید پاپیتال پاپیتال معمولی حبل المساکین برشن بقله البارده تال اخفاک قسوس داردوست دردوس تویجه لی ولگ ولگم بلگم تبج لشک ولو بلو بلوه لکو صارمشق چاندلی بیل لبلاب کبیر حلبلاب پویچه. توضیح در برخی کتب کلمه لبلاب را مرادف با عشقه ذکر کرده اند ولی اشتباه است و لبلاب فقط مرادف با انواع نیلوفر باغی و نیلوفر صحرایی است که جزو تیره پیچک ها و جزو دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ است. یا عشقه استرالیایی. گونه ای عشقه که بر خلاف عشقه معمولی پیچ نیست و به دور گیاهان نمی پیچد. یا عشقه زمینی. علف چای. یا (تیره) عشقه ها. تیره ای از گیاهان دو لپه یی جدا گلبرگ که دارای گل آذینی با چترهای ساده و برگهای پهن و پنجه یی و ساقه قلابدار است که معمولا به درختان دیگر می پیچند و از آن ها بالا می روند و چون در محل اتکا به درخت پایه ریشه فرعی خارج می کنند و مواد غذایی درخت را می مکند از این جهت مضرند زیرا چون درختان پایه راخشک می کنند و نیز اگر به دیوار بچسبند چون ریشه های فرعی آن ها در دیوار فرو میروند دیوار را خراب می کنند. گونه مهم گیاهان این تیره عشقه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشن
تصویر عشن
انگاردن (تخمین زدن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشوه
تصویر عشوه
کار نا پیدا نمودن و کردن، غیر آشکار، ناز و کرشمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبشه
تصویر عبشه
سستی، ارنگی (غفلت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عته
تصویر عته
کم عقل شدن، سرگشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
لرزشی که در اندام آدمی از پیری و کهنسالی و یا از بیماری پدید می آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طشه
تصویر طشه
آجیش تب و لرز پسر خرد سال پسرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشه
تصویر اشه
اشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشه
تصویر جشه
پیمان روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشره
تصویر عشره
ده دهایی ده (10) جمع عشرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعشه
تصویر رعشه
((رَ ش ِ))
لرزیدن، ارزش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعشه
تصویر رعشه
لرزه، لزره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عشق
تصویر عشق
دلباختگی، دل بردگی، دل دادگی
فرهنگ واژه فارسی سره
ارتعاش، تشنج، لرز، لرزش، لرزه، لقوه
فرهنگ واژه مترادف متضاد