- عشب
- گیاه تر نو گیاه گیاهناک گیاه گیاه تر جمع اعشاب، یونجه وحشی
معنی عشب - جستجوی لغت در جدول جو
- عشب ((عُ))
- گیاه، گیاه تر، جمع اعشاب، یونجه وحشی
- عشب
- گیاه، گیاه تر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عشب، گیاهی با ساقۀ ضخیم زیرزمینی، میوه ای سرخ رنگ که مصرف دارویی دارد، حشیشهالمغربیه، سپارنه، سالساپرنیه
چرامینی (چرامین علف)
ماده شتر پیر، کوتوله کوژپشت زشت نو گیاه گیاه نو رسته گونه ای گیاه از ملک که دارای ساقه زیرزمینی ضخیم و گره دار است و میوه اش به بزرگی یک گیلاس می رسد و قرمز رنگ است و 1 تا 3 دانه دارد. ریشه اش در طب عوام به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون مصرف می شود به علاوه درفع بیماری های جلدی از قبیل سودا و تفلس پوست بدن مورد مصرف دارد عشبه مغربیه صبرینه صبرینه طبی عشبه طبی. یا عشبه بری. گیاهی است علفی و پایا از تیره عشقه ها که برخی گونه هایش خشبی نیز میباشند و مخصوص نواحی گرم معتدل آسیا و آمریکاست عشبه بیابانی. یا عشبه بیابانی. عشبه بری. یا عشبه چینی. گونه ای عشبه که ریشه اش در طب عوام بهترین داروی تصفیه کننده خون و ضد نقرس و بهترین داوری بیماری سیفیلیس شناخته شده است. این گونه عشبه در ژاپن و چین می روید و در برخی کتب رویش آن را در کناره های خزر نیز ذکر کرده اند. یا عشبه خاردار. ازملک
گیاه ترنگبین
پنجنگشت از گیاهان
گیاهی است که برگهایی شبیه شلغم دارد و برگهایش از کرکهای سفید رنگی پوشیده است. ارتفاع ساقه اش به بلندی قد یک انسان میرسد و گلهایش زرد رنگ و شبیه گلهای کاسنی است. عصاره این گیاه را در امراض چشم بکار مبیرند عشبه العجوز طراشنه طرشنه طرسنه. توضیح با ناخذی که در دست بود هویت این گیاه شناخته نشد
گیاهی است که برگهایی شبیه شلغم دارد و برگهایش از کرکهای سفید رنگی پوشیده است. ارتفاع ساقه اش به بلندی قد یک انسان میرسد و گلهایش زرد رنگ و شبیه گلهای کاسنی است. عصاره این گیاه را در امراض چشم بکار مبیرند عشبه العجوز طراشنه طرشنه طرسنه. توضیح با ناخذی که در دست بود هویت این گیاه شناخته نشد
سیای زهری (سیا سنا از گیاهان)
انجیرک از گیاهان
اسیغول اسفرزه از گیاهان بنگرید به بزرقطونا
پس، پشت
آک، بدی، کمبود
در آمیختن، آک کردن (آک عیب)، سرزنش، درهم ریختن درختستان انبوه، کویکستان انبوه (کویک نخل) در هم پیچیده آزار رسان
سهشگر
دلباختگی، دل بردگی، دل دادگی
شگفت
چوب درست
جمع شعبه، شعبه ها بمعنی قبیله بزرگ میباشد
پاکیزه، گوارا، خوشگوار
خاشاک، شاخه های درخت، اطراف چیزی، آن قسمت از عمامه یا دستار که بر دو شانه می افتد، بند ترازو
خودبینی، خودپسندی، کبر و گردنکشی
شام، غذای شب، غذایی که در شب می خورند
ده آیۀ قرآن که به شاگردان می آموختند، علامتی زرین در پایان هر ده آیه
قومی از نژاد سامی ساکن جنوب غرب آسیا، هر یک از افراد این قوم مثلاً دو نفر عرب آمدند تو، از نژاد عرب مثلاً زن عرب
عرب بائده: قبایلی از اعراب که پیش از ظهور اسلام از میان رفته اند، عرب منقرضه مانند قوم عاد و ثمود
عرب مستعربه: عرب اسماعیلیه، قبایلی که پس از غلبه بر قحطانیون و آموختن زبان و آداب آنان به تدریج جزء طوایف عرب به شمار آمده اند، عدنانیه
عرب بائده: قبایلی از اعراب که پیش از ظهور اسلام از میان رفته اند، عرب منقرضه مانند قوم عاد و ثمود
عرب مستعربه: عرب اسماعیلیه، قبایلی که پس از غلبه بر قحطانیون و آموختن زبان و آداب آنان به تدریج جزء طوایف عرب به شمار آمده اند، عدنانیه
گشادگی میان دو کوه، دره، راه در کوه، مسیل آب، آبراهه در درون زمین، ناحیه
اول تاریکی، اول شب، شامگاه، از مغرب تا نیمه شب
چوب، قسمت سفت و سخت زیر پوست درخت که در صنعت و ساختن اشیای چوبی به کار می رود
هنگام اظهار شگفتی به کار می رود مثلاً عجب خدایی دارد، شگفت انگیز، عجیب
رشته های سفیدی که در تمام بدن پراکنده و به مغز سر متصل است و حس و حرکت به واسطۀ آن ها صورت می گیرد، پی
شعبه ها، بخشهایی از یک فروشگاه، شرکت ها، شاخه های درخت، جمع واژۀ شعبه
پشت سر، واقع در پشت سر، دارای فاصلۀ مکانی یا زمانی، دور، چیزی یا کسی که سرعت و رفتار یا مهارتش کمتر از دیگران باشد، فرزند، فرزندزاده، نوادگان، بازماندگان، پاشنۀ پا