- عسکر
- لشکر و سپاه، جند، مجتمع و گروه
معنی عسکر - جستجوی لغت در جدول جو
- عسکر ((عَ کَ))
- لشکر، سپاه، جمع عساکر
- عسکر
- لشکر، سپاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لشکری، سپاهی
نوعی انگور سبز رنگ و بی دانه
نوعی انگور سبز رنگ و بی دانه
سپاهی، لشکری، (لقب امام یازدهم شیعیان امام حسن عسکری عب)
سختی
منسوب به عسکر مکرم از شهرهای قدیم خوزستان، در فارسی نوعی انگور
اردوگاه
لشکرگاه، اردوگاه
قریه، ده، شهر
چیزی که سکر و مستی بیاورد، مستی آور
عسکرها، لشکرها، سپاه ها، جمع واژۀ عسکر
دشوار، سخت، مشکل
نمک
پلنگ
لشکرها
درویشی تنگدستی
آنچه سبب مستی شود، مست کننده
دشوار، سخت، مشکل
پر کردن، بستن دهانه جو را، شیرین کردن شکر زدن، تاری چشم، کاهش گرمی مستی، باده مست کننده پارسی تازی گشته شکر، خرمای شکری بستن بند آب بستن سد نهر، بند و سدی که پیش آب رود بندند. یا سکر طبع. بستگی شاعر: ... و سکر طبع گشاده شود. مستی (شراب و غیره) مقابل هوشیاری، حالتی که بر اثر نوشیدن باده و غیره در شخص ایجاد شود، آنچه که مست گراند
ساختن سد در جلوی نهر، بستن در
مست شدن از نوشیدن شراب و مانند آن، حالتی که در اثر خوردن شراب یا عرق به انسان دست می دهد، مستی، شراب خرما یا هر مسکر دیگر، مقابل صحو، در تصوف عدم آگاهی به خویشتن، ازخودبی خودی
سد و بندی که در جوی آب یا رودخانه بسته شود
دشوار ساختن، دشواری، تنگی و سختی، تنگدستی
دشوار گردیدن، تنگدستی
گله شتر درد لرد، زنگ زنگار، خاکه
سختی، دشواری، تنگدستی، فقر
لشکر گاه
انگور لشکری انگور بیدانه شیمه سبزبال