جدول جو
جدول جو

معنی عسطوسه - جستجوی لغت در جدول جو

عسطوسه
(عَ سَ سَ / عَسْ سَ سَ)
آب خنک و گوارا، برف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وسوسه
تصویر وسوسه
وسواس پیدا کردن، بد اندیشیدن، پیدا شدن اندیشۀ بد در دل انسان، در تصوف تحریکات شیطانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عروسه
تصویر عروسه
عروس، زنی که تازه ازدواج کرده، بیوک، پیوگ، بیوگ، نوعروس، تازه عروس، ویوگ، گلین، بیو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبوسه
تصویر سبوسه
سپوسه، سپوس، شورۀ سر انسان، خاک اره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسطوره
تصویر مسطوره
نمونۀ کالا که از جایی به جای دیگر فرستاده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسطوره
تصویر اسطوره
قصه ها و حکایت های بازمانده از دوران باستان دربارۀ خدایان، قهرمانان و به وجود آمدن اشیا و حوادث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپوسه
تصویر سپوسه
سپوس، شورۀ سر انسان، خاک اره
فرهنگ فارسی عمید
(قَ رَ)
جندبیدستر باشد که عوام آش بچه ها گویندش. (برهان). رجوع به قسطوریون شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
مسطور. مزبور. نوشته: سوی استادم بر خط خویش مسطوره ای نبشته بود و سخن سخت گشاده بگفته... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 549 و چ فیاض ص 539 و چ 2 فیاض ص 712)
تأنیث مسطور. نوشته شده. مکتوب. مرتسمه
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ / رِ)
نمونه، و ظاهراً آن مأخوذ از لاتینی است. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ)
تأنیث مسطوع. رجوع به مسطوع شود، ناقه مسطوعه، شترماده که با ’سطاع’ داغ گردیده باشد. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مسطع و سطاع شود
لغت نامه دهخدا
(فُ سَ)
بینی خوک. (منتهی الارب). فرطیسه. انف خوک. (اقرب الموارد). پوز. پوزه. (از یادداشتهای مؤلف). رجوع به فرطیسه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ وِ سَ)
جمع واژۀ قسیس. (منتهی الارب). رجوع به قسیس شود
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ یَ)
بندر و دهی از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر. سکنۀ آن 900 تن. آب آن از چاه. محصول آن غلات، خرما، تنباکو و پیاز است. لنگرگاه این آبادی در داخل خلیج نای بند و پنج کیلومتر و نیمی ساحل به عمق پنج متر است و برای کشتی های کوچک مناسب میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(عُ سَ)
کمان سخت زودتیرگذار. (منتهی الارب). کمان محکم و سخت که تیر آن سریع باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ)
اسطور. اسطاره. سخن پریشان و بیهوده. سخن باطل. (غیاث).
لغت نامه دهخدا
(بُ سَ)
شهری به اسپانیا از اعمال قرطبه. (دمشقی)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ / عَسْ سَ)
درختی است مانند درخت خیزران که در جزیره میروید. (منتهی الارب). نوعی درخت است شبیه به خیزران. (مخزن الادویه). درختی است چون خیزران، و گویند خود خیزران است، و گویند درختی است در الجزیره که شاخه های نرم دارد. (از اقرب الموارد) ، مهتر ترسایان در لغت رومیان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
وسوسه در فارسی گمانکاری، گش دیو کامگی دشمت (فکر غلط) جوم جوم (گویش گیلکی) بداندیشی ایجاد کردن امری بی نفع یا مضر در ضمیر کسی، امری بی نفع یا مضر که نفس شخص یا شیطان در ضمیر کسی ایجاد کند نیروی درونی محرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطوفه
تصویر عطوفه
زن مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبوسه
تصویر عبوسه
ترشرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاطوس
تصویر عاطوس
یونانی تازی گشته ماهی شنوسه آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسطوره
تصویر اسطوره
قصه وحکایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسطوره
تصویر قسطوره
جند بیدستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپوسه
تصویر سپوسه
پوست آرد نشده دانه غله. (گندم جو)، شوره سر آدمی، خاک اره
فرهنگ لغت هوشیار
سبوس آرد گندم و جو، خشکیی مانند سبوس که در سر آدمی پیدا شود حزازه، نوزاد حشره ای که از آرد گندم پیدا شود و از آرد گندم و جو و برنج تغذیه کند و آن سیاه رنگ و کوچک است و در لای آرد چندم و جو و برنج حرکت کند و از ذرات آرد شده تغذیه نماید شپشه، ریزه چوب که از دم اره جدا شود
فرهنگ لغت هوشیار
مسطوره در فارسی مونث مسطور و درفارسی: نمونه کالا مونث مسطور: نوشته ها، نمونه های کالا. توضیح بمعنی اخیر در زبان عربی مسطره بفتح میم و سکون سین است، جمع مسطورات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسطوس
تصویر عسطوس
خیزران هم آوای میزبان نای هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسطوره
تصویر اسطوره
((اُ طُ رِ))
افسانه، قصه، سخن بیهوده و پریشان، مفرد اساطیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسطوره
تصویر مسطوره
((مَ رِ))
نمونه، نمونه کالا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپوسه
تصویر سپوسه
((سُ یا سَ س))
پوست آرد نشده جو یا گندم، شوره سر آدمی، خاک اره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وسوسه
تصویر وسوسه
((وَ وَ س))
پیدا شدن اندیشه بد در دل، جمع وساوس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسطوره
تصویر اسطوره
افسانه، داستان، استوره
فرهنگ واژه فارسی سره
افسانه، داستان، قصه
متضاد: تاریخ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از وسوسه
تصویر وسوسه
Temptation
دیکشنری فارسی به انگلیسی