جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سپوسه

سپوسه

سپوسه
پوست آرد نشده دانه غله. (گندم جو)، شوره سر آدمی، خاک اره
سپوسه
فرهنگ لغت هوشیار

سبوسه

سبوسه
سبوس آرد گندم و جو، خشکیی مانند سبوس که در سر آدمی پیدا شود حزازه، نوزاد حشره ای که از آرد گندم پیدا شود و از آرد گندم و جو و برنج تغذیه کند و آن سیاه رنگ و کوچک است و در لای آرد چندم و جو و برنج حرکت کند و از ذرات آرد شده تغذیه نماید شپشه، ریزه چوب که از دم اره جدا شود
فرهنگ لغت هوشیار

سپوسک

سپوسک
پوست گندم یا جو، پوست آرد نشده دانه غله (گندم جو)، نوعی مرض جلدی که در طبقه شاخی اپیدرم تحت تاثیر برخی قارچها پوسته پوسته شده و میریزد. یا سپوس سر. شوره سر که عبارت از پوسته بشره سر میباشد که بر اثر فعالیت قارچهای کچلی و برخی قارچهای انگلی دیگر که از سر بشکل پوسته ها و فلسهایی جدا میکند شوره سر سبوس
فرهنگ لغت هوشیار

سپاسه

سپاسه
شکر، حمد، لطف، شفقت، منت، برای مِثال از آن پس که بد کرد بگذاشتم / بر او بر سپاسه بنگذاشتم (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۳ حاشیه)
سپاسه
فرهنگ فارسی عمید

سپاسه

سپاسه
لطف نمودن. شفقت کردن. (برهان) لطف. (فرهنگ اسدی) :
وز آن پس که بد کرد بگذاشتیم
بر او بر سپاسه نپنداشتیم.
بوشکور.
، منت بر کسی نهادن. (برهان) (شرفنامه). رجوع به سپاس شود
لغت نامه دهخدا