جدول جو
جدول جو

معنی عزال - جستجوی لغت در جدول جو

عزال
(عُزْ زا)
نام پرده ای از موسیقی است که آن شعبه ای از زنگوله باشد. و آن را به تخفیف زاء نیز خوانده اند. (از غیاث اللغات) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عزال
(عِ)
ضعف. (اقرب الموارد). سستی و ضعف. (ناظم الاطباء). سست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عزال
این واژه تازی نیست و شاید همان ازمل باشد که برابراست با آواز این واژه در غیاث اللغات آمده بی آن که کجایی بودن آن آشکارشود آنندراج نیز دراین زمینه خاموش است نام پرده ای ازخنیا شاخه ای از زنگوله سستی ناتوانی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غزال
تصویر غزال
(دخترانه)
آهوی کوهی، نوعی آهوی ظریف اندام با چشمان درشت سیاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مزال
تصویر مزال
مزله ها، جاهای لغزیدن، لغزشگاه ها، جمع واژۀ مزله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزال
تصویر نزال
فرود آمدن در میدان نبرد برای جنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقال
تصویر عقال
بندی که اعراب کوفیه را با آن به سر خود می بندند، زانوبند شتر، ریسمانی که با آن زانوی شتر را می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزال
تصویر غزال
مفرد واژۀ غزلان، در علم زیست شناسی نوعی آهو با پاهای باریک، موی کوتاه و چشمان درشت، کنایه از معشوقۀ زیبا، زن یا دختر زیبا، برای مثال غزالی مست شمشیری گرفته / به جای آهویی شیری گرفته (نظامی۲ - ۱۷۰)، شعر نظامی شکر افشان شده/ ورد غزالان غزل خوان شده (نظامی۱ - ۳۴)، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزال
تصویر آزال
ازل ها، آنچه اول و ابتدا نداشته باشد، همیشگی، دیرینگی، زمان بی ابتدا، جمع واژۀ ازل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عزاب
تصویر عزاب
عزب ها، ازدواج نکرده ها، مجردها، جمع واژۀ عزب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیال
تصویر عیال
اهل خانه، زن و فرزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزال
تصویر هزال
بسیار شوخ، بسیار شوخی کننده
فرهنگ فارسی عمید
(عَ لا / عَ)
جمع واژۀ عزلاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عزلاء شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ عزل، مرد بی سلاح. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به عزل شود.
لغت نامه دهخدا
(مِ)
شبان تنها و آنکه ستوران به گوشه ای برد به چرا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به ناحیه ای فرودآینده از سفر. (منتهی الارب) (آنندراج). آن که از سفر در ناحیه ای فرود آید. (ناظم الاطباء). آنکه در سفربا قوم فرود نیاید اما در ناحیه ای فرود آید. (از اقرب الموارد) ، بی نیزه. (مهذب الاسماء). مرد بی نیزه. ج، معازیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، هرکه از قماربازان بر کنار باشد جهت خساست. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرد سست و گول. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد ضعیف احمق و گول. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مستبد به رأی. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عضال
تصویر عضال
سخت بی درمان از پا در آرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزلا
تصویر عزلا
مونث اعزل سرین، نشتگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسال
تصویر عسال
انگبین چین انگبین گیر، نیزه جنبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتال
تصویر عتال
بارکش مزدور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزام
تصویر عزام
آهنگ کننده، شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزاز
تصویر عزاز
جمع عزیز، گرامیان ارجمندان کمیابان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عزب، بی زنان بی شویان مرد یا زن تنها، مرد بی زن مجرد جمع عزاب
فرهنگ لغت هوشیار
ماتم، مصیبت، سوگواری، شکیبایی درتازی، سوک درفارسی سختی، سال سخت، باران تند شکیبایی کردن، شکیبایی در مصیبت، سوگواری تعزیت، سوگ ماتم
فرهنگ لغت هوشیار
دو دلی، همسنگ کردن، همسواری، برابرآمدن، خمیدن، ماندن، اندازه گرفتن میان دو چیز را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبال
تصویر عبال
گل هاژ ترخانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذال
تصویر عذال
نکوهنده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عجله، گردونه های بارکش شتافتن ها، جمع عجلان، تیز روان، جمع عجیل، شتابند گان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عازل
تصویر عازل
باز دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزال
تصویر جزال
جمع جزل، هیزم ها هیمه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزال
تصویر آزال
جمع ازل، دیرینگی ها، جمع ازل ازلها دیرینگیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معزال
تصویر معزال
خود کامه، بی زینه (بی سلاح)، نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعزال
تصویر اعزال
جمع عزل، مردان بی زینه (زینه سلاح) بی زینگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصال
تصویر عصال
گج، تیرکج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزال
تصویر آزال
دیرینگیها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عیال
تصویر عیال
همسر
فرهنگ واژه فارسی سره