جدول جو
جدول جو

معنی عزاب - جستجوی لغت در جدول جو

عزاب
عزب ها، ازدواج نکرده ها، مجردها، جمع واژۀ عزب
تصویری از عزاب
تصویر عزاب
فرهنگ فارسی عمید
عزاب
(عُزْ زا)
جمع واژۀ عزب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به عزب شود، جمع واژۀ عزبه. (منتهی الارب از کسائی) (آنندراج). رجوع به عزبه شود
لغت نامه دهخدا
عزاب
جمع عزب، بی زنان بی شویان مرد یا زن تنها، مرد بی زن مجرد جمع عزاب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عناب
تصویر عناب
(دخترانه)
میوه ای به رنگ قرمز که خواص درمانی فراوانی دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عذاب
تصویر عذاب
شکنجه، آزار، رنج و درد
عذاب دادن (کردن): آزار دادن، شکنجه کردن
عذاب کشیدن (بردن): درد کشیدن، رنج بردن، رنج و آزار را تحمل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقاب
تصویر عقاب
پرندۀ شکاری بزرگ با چنگال های قوی و چشم های تیزبین که جانوران کوچک از قبیل خرگوش یا روباه را شکار می کند، دال، دالمن،
در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذاب
تصویر عذاب
شیرین و خوشایند، در فارسی در معنای مفرد به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناب
تصویر عناب
میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، شیلان، چیلان، جیلان، سیلانه، سنجد گرگان، تبرخون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقاب
تصویر عقاب
سزای گناه و کار بد کسی را دادن، جزای کردار بد، عذاب
جمع واژۀ عقبه، راه های سخت کوهستانی، گردنه ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجاب
تصویر عجاب
بسیار شگفت آور، آنچه در شگفتی از حد درمی گذرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیاب
تصویر عیاب
بسیار عیب کننده، بسیار عیب گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتاب
تصویر عتاب
ملامت کردن، سرزنش، گفتن کلمه ای از روی خشم به کسی، خشم گرفتن، درشتی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
آنکه مواشی خود را دور چراند. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه مواشی خود را جای دور از مردم چراند. معزابه. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ مو نِ تَ)
دور شدن و دور کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). یقال: اعزبه اﷲ، ای اذهبه. (منتهی الارب). دور شدن، یقال: ’من قراء القرآن فی اربعین لیله فقد اعزب’، ای ابعد العهد بأوّله من عزب بابله. (از اقرب الموارد). و دور کردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
هراوه الاعزاب، اسبی است کانت موقوفه علی الاعزاب یغزون علیها و یستفیدون المال لیتزوجوا. (منتهی الارب). هراوه الاعزاب، نام اسب مشهوری که وقف بود بر عزبها که با آن می جنگیدند و مال بدست می آوردند تا با آن ازدواج کنند. و یضرب بها المثل، یقال: ’اعز من هراوه الاعزاب’. (از اقرب الموارد) ، بنده را بکار سخت داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). واداشتن بندۀ خود را بکار سخت. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، در شب سیر نمودن بی دلیل و بی راه. (منتهی الارب). بی دلیل و بی راه در شب سیر نمودن. (ناظم الاطباء). در شب سیر کردن بسان آنکه شب کور و نابینا. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). کار کردن برای کسی از روی تردید مانند عاسف اللیل، یعنی کسی که بسان شب کور در شب سیر کند. (از متن اللغه) ، در قدح بزرگ نوشیدن لازم گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لازم گرفتن مشروب نوشیدن را در قدح بزرگ. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کلان بینی: مرد، فنج در زنان (فنج فتق)، کوه خرد، کوه بزرگ از واژگان دو پهلو، بستگی چوز (چوز فرج زنان) انگور فروش چیلان تبر خون فضل تبر خون نیافت سنجد هرگز گرچه به دیدن چو سنجد است تبر خون (ناصرخسرو) سیلانه سنجد گرگان شیلانه سیب کوهی اون ناف از گیاهان انگور فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزیب
تصویر عزیب
بی زن، دورافتاده آواره: مرد، چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
شکنجه کردن، مواخذه کردن کسی را بر گناه، جزای بدی، پاداش بدی، عذابی است که بدنبال ازتکاب گناه در آخرت دامنگیر انسان میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکاب
تصویر عکاب
دود، گرد خاک، وشم دیگ (وشم بخار) جولاه (عنکبوت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصاب
تصویر عصاب
ریسمان بر و ریسنده، بسیار ریسنده
فرهنگ لغت هوشیار
ماتم، مصیبت، سوگواری، شکیبایی درتازی، سوک درفارسی سختی، سال سخت، باران تند شکیبایی کردن، شکیبایی در مصیبت، سوگواری تعزیت، سوگ ماتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزاز
تصویر عزاز
جمع عزیز، گرامیان ارجمندان کمیابان
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه تازی نیست و شاید همان ازمل باشد که برابراست با آواز این واژه در غیاث اللغات آمده بی آن که کجایی بودن آن آشکارشود آنندراج نیز دراین زمینه خاموش است نام پرده ای ازخنیا شاخه ای از زنگوله سستی ناتوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزام
تصویر عزام
آهنگ کننده، شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزوب
تصویر عزوب
پنهان گردیدن و دور رفتن و دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاب
تصویر عتاب
خشم گرفتن، ناز کردن، یاد کردن خشم را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضاب
تصویر عضاب
تیز برنده، بد دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشاب
تصویر عشاب
گیاهشناس
فرهنگ لغت هوشیار
پرآبی، بلند آبی، لور بزرگ (لور سیل)، برگ خرما، آغاز هر چیز، کوه سیل عظیم توجبه بزرگ بسیار آب
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه دشوار باشد بر انسان و او را از قصدش باز دارد، شکنجه، تنبیه و زدن تازیانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراب
تصویر عراب
اسپ نژاده از ریشه پارسی ارابه ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجاب
تصویر عجاب
شگفت آور
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عزیز، گرامیان، کمیابان دور کردن، برانگیختن به ناهمسری، جمع عزب، تک زنان: مردان بی زن زنان بی شوی همسر ناگرفتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقاب
تصویر عقاب
شهباز، آگفت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عذاب
تصویر عذاب
شکنجه
فرهنگ واژه فارسی سره