از غلات حلولیه، اصحاب ابومحمد حسن شریعی از اصحاب امام دهم و یازدهم. (از خاندان نوبختی ص 235 و 258). رجوع به مآخذ مندرج در متن بالا و نیز مدخل شریعی شود
از غلات حلولیه، اصحاب ابومحمد حسن شریعی از اصحاب امام دهم و یازدهم. (از خاندان نوبختی ص 235 و 258). رجوع به مآخذ مندرج در متن بالا و نیز مدخل شریعی شود
گل خیرو زردشکوفه. (منتهی الارب). خیری زرد. (فهرست مخزن الادویه). به لغت مصر، اشترغاز است. (تحفۀ حکیم مؤمن). به لغت اهل بغداد و موصل خیری زرد باشد، و آن را خیری شیرازی گویند. (برهان). خیری، که شکوفۀ آن زرد باشد. (از اقرب الموارد). شب بوی زرد. (فرهنگ فارسی معین)
گل خیرو زردشکوفه. (منتهی الارب). خیری زرد. (فهرست مخزن الادویه). به لغت مصر، اشترغاز است. (تحفۀ حکیم مؤمن). به لغت اهل بغداد و موصل خیری زرد باشد، و آن را خیری شیرازی گویند. (برهان). خیری، که شکوفۀ آن زرد باشد. (از اقرب الموارد). شب بوی زرد. (فرهنگ فارسی معین)
مؤنث عریان، چه هر کلمه ای که بر وزن فعلان باشد مؤنث آن با تاء آید. (از منتهی الارب). زن که جامه هابرآورده باشد، و زنان لخت را عاریات و عوار گویند. عاریه. (از اقرب الموارد). و رجوع به عریان شود
مؤنث عریان، چه هر کلمه ای که بر وزن فُعلان باشد مؤنث آن با تاء آید. (از منتهی الارب). زن که جامه هابرآورده باشد، و زنان لخت را عاریات و عَوار گویند. عاریه. (از اقرب الموارد). و رجوع به عریان شود
جانورکی است عریض و جنبنده مانا به گوه گردان. (منتهی الارب). جانورکی پهن و جنبنده مانا به جعل. (ناظم الاطباء). دابه ای است عریض شبیه به جعل. (مخزن الادویه). جانورکی است پهن و عریض چون جعل. (از اقرب الموارد). عریقطاء. و رجوع به عریقطاء شود
جانورکی است عریض و جنبنده مانا به گوه گردان. (منتهی الارب). جانورکی پهن و جنبنده مانا به جعل. (ناظم الاطباء). دابه ای است عریض شبیه به جعل. (مخزن الادویه). جانورکی است پهن و عریض چون جعل. (از اقرب الموارد). عریقطاء. و رجوع به عریقطاء شود
مجموعۀ مستملکات ایتالیا در بحر احمر، در شمال حبشه. مساحت آن 119000 هزارگز مربع و دارای 400000 تن سکنه است، پایتخت آن اسمارا، و شهر مهم آن ماسّااواه. مرکز قهوه و پوست و صدف است. و رجوع به ایران باستان ص 915 شود بمعنی سربازخدا، یکی از کاتبان داود است، (قاموس کتاب مقدس)
مجموعۀ مستملکات ایتالیا در بحر احمر، در شمال حبشه. مساحت آن 119000 هزارگز مربع و دارای 400000 تن سکنه است، پایتخت آن اَسمارا، و شهر مهم آن ماسّااُواه. مرکز قهوه و پوست و صدف است. و رجوع به ایران باستان ص 915 شود بمعنی سربازخدا، یکی از کاتبان داود است، (قاموس کتاب مقدس)
سر هر چیزی و معظم آن، از آن است عرعره الجبل و السنام. (منتهی الارب) عرعرهالجبل و السنام و الانف، قسمت بالا و معظم کوه و سنام و بینی: نزل العدو بعرعره الجبل و نحن بحضیضه، دشمن در بالای کوه فرود آمده است درحالی که ما در قسمت پایین آن هستیم. (از اقرب الموارد) ، سربند شیشه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عرعره. رجوع به عرعره شود، مابین دو منخر. (از اقرب الموارد). عرعر. رجوع به عرعر شود. ج، عراعر. (از اقرب الموارد). قسمت غضروفی بینی، زهار، پایین شکم، خرابی و تباهی. (ناظم الاطباء)
سر هر چیزی و معظم آن، از آن است عرعره الجبل و السنام. (منتهی الارب) عرعرهالجبل و السنام و الانف، قسمت بالا و معظم کوه و سنام و بینی: نزل العدو بعرعره الجبل و نحن بحضیضه، دشمن در بالای کوه فرود آمده است درحالی که ما در قسمت پایین آن هستیم. (از اقرب الموارد) ، سربند شیشه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عَرعره. رجوع به عَرعره شود، مابین دو منخر. (از اقرب الموارد). عُرعُر. رجوع به عُرعُر شود. ج، عراعِر. (از اقرب الموارد). قسمت غضروفی بینی، زهار، پایین شکم، خرابی و تباهی. (ناظم الاطباء)
سربند شیشه. (منتهی الارب). در بطری و گویند عرعره و کاء و بندی است که در بطری را با آن می بندند، و عرعره در آن است. (از اقرب الموارد). و رجوع به عرعره شود، پوست سر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بازیچه ای است کودکان را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عرعار و رجوع به عرعار شود، یک دانه عرعر. یک دانه درخت عرعر یا سرو. رجوع به عرعر شود
سربند شیشه. (منتهی الارب). در بطری و گویند عَرعره و کاء و بندی است که در بطری را با آن می بندند، و عُرعُره در آن است. (از اقرب الموارد). و رجوع به عُرعره شود، پوست سر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بازیچه ای است کودکان را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عَرعار و رجوع به عرعار شود، یک دانه عَرعر. یک دانه درخت عرعر یا سرو. رجوع به عرعر شود
ابن برند. محدث است. (یادداشت مرحوم دهخدا). محدثان در تاریخ اسلام نه تنها ناقلان حدیث بودند بلکه با دقت علمی، فنی و تاریخی که در تحلیل روایات داشتند، به طور مؤثری در تصحیح، تطبیق و پالایش احادیث نقش آفرینی کردند. آن ها به بررسی دقیق راویان، تحلیل متون روایات و مقایسه با سایر منابع معتبر پرداخته و به دین اسلام کمک کردند تا منابع دینی اش بدون هیچ گونه تحریف به نسل های بعدی منتقل شود.
ابن بِرِند. محدث است. (یادداشت مرحوم دهخدا). محدثان در تاریخ اسلام نه تنها ناقلان حدیث بودند بلکه با دقت علمی، فنی و تاریخی که در تحلیل روایات داشتند، به طور مؤثری در تصحیح، تطبیق و پالایش احادیث نقش آفرینی کردند. آن ها به بررسی دقیق راویان، تحلیل متون روایات و مقایسه با سایر منابع معتبر پرداخته و به دین اسلام کمک کردند تا منابع دینی اش بدون هیچ گونه تحریف به نسل های بعدی منتقل شود.