- عرق
- خوی
معنی عرق - جستجوی لغت در جدول جو
- عرق
- ریشه، اصل و ریشۀ چیزی، رگ
- عرق
- مایعی که از غده های زیر پوست بدن تراوش می کند و مرکب از آب، نمک، اوره و مواد دیگر است،
خوی، خی، نوعی نوشیدنی الکلی که از تقطیر شراب انگور، سیب، خرما یا کشمش به دست می آید،
هر مایعی که از تقطیر جوشاندۀ بعضی گیاهان حاصل شود مثلاً عرق بیدمشک، عرق کاسنی
عرق دوآتشه: عرقی که دو نوبت تقطیر شده باشد
عرق کردن: بیرون آمدن عرق از بدن، خوی کردن
- عرق
- مایعی که از غده های زیر پوست بدن تراوش میکند و روی پوست جمع میشود رگ، ریشه، چیزی، اصل ریشه چیزی
- عرق ((عِ رْ))
- رگ، اصل، ریشه، جمع اعراق و عروق
- عرق
- مایعی که از تقطیر جوشانده برخی ازگیاهان مانند بیدمشک، کاسنی و... به دست می آید، نوشابه الکل دار که از تقطیر کشمش، انگور و... به دست می آید، مایعی مرکب از، آب، نمک، اوره و... که از غده های زیرپوستی ترشح می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بنگرید به ارقه
دیو خار ازگیاهان
خوی کردن خوییدن، ریشه دوانی ریشه دواندن عرق کردن خوی کردن خوی بر افشاندن، بیرون شدن رطوبت زیادی گیاهان بصورت بخار، ریشه دواندن درخت در زمین، جمع تعرقات
عرق کردن، در علم زیست شناسی خارج شدن رطوبت زیادی گیاهان به صورت بخار از منافذ و روزنه های برگ ها
سوزش پوست بدن از عرق بسیار، بیماری حاد پوستی که از گرمای سخت و عرق فراوان ایجاد می شود و بیشتر چین های پوست را فرا می گیرد
پی، عصب ضخیم بالای پاشنۀ پا
کسی که عرق می خورد، می گسار
دارای عرق، عرق دار، عرق آلود
عرقی که دو نوبت تقطیر شده باشد
بیرون آمدن عرق از بدن، خوی کردن
خوی کرده، آنکه عرق از پوست بدنش جاری شده
آنکه عرق میوه ها و گیاه ها را می گیرد، عرق کش، پیراهن نازک که زیر پیراهن بر تن می کنند، زیرپیراهنی، پارچه یا حوله ای که عرق بدن را با آن خشک می کنند، پارچه ای که بر پشت اسب در زیر زین می اندازند
عرق گیر، عرق چین که زیر کلاه یا عمامه بر سر می گذارند
سیاه گیله
دستمال رومال خوی پاک کن خوی گیر
زرده زرده تخم مرغ
عصب ضخیم بالای پاشنه پا
دارای عرق پوشیده از عرق
خویچین دستارچه نوعی کلاه از پارچه یا منسوج نازک که در زیر کلاه یا عمامه گذارند و یا به تنهایی در خانه بسر نهند
آب ننگ خوی ننگ بی آبرویی
نانوکابه (نعناع تازی گشته نانوک پهلوی است)
رشته از بیماری ها
چکیده گیر، رومال، زیرپوش خوی گیر آن که عصاره میوه ها را گیرد عصار، خجل شرمنده، جامه ای نازک که برای خشک کردن عرق بدن پوشند زیر پیراهنی، پارچه ای که بدان عرق پاک کنند دستمال رومال، جامه ای که بر پشت اسب و در زیر زین اندازد، کلاهکی از پارچه به شکل نیم کره
ترشک گوگرد
گلاب گلابه
تب (حمی) یا عرق گزی. عرق انگلیسی
جوشهای کوچک و زیکولی شکل که بر اثر ترشح زیاد بر سطح پوست عارض می شوند عرق جوش