باز کردن و خوردن گوشت را که بر استخوان بود. (از منتهی الارب). گوشت از استخوان باز کردن و بخوردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). برکندن گوشتی را که بر استخوان بود و خوردن آن را. (از ناظم الاطباء). عرق العظم، آنچه از گوشت بر استخوان بود، خورد و تمام آن را گرفت. چنین شخصی را ’عارق’ گویند. (از اقرب الموارد). معرق. و رجوع به معرق شود، رفتن در زمین. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). عرق فی الارض، در زمین رفت. (ازاقرب الموارد). عروق. و رجوع به عروق شود، ’عراق’ ساختن مرتوشه دان را. (از منتهی الارب). عراق ساختن برای توشه دان. (ناظم الاطباء). عرق المزاده، برای مزاده و توشه دان، عراق قرار داد. (از اقرب الموارد). عروق. رجوع به عروق، کم گوشت گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). عرق الرجل (بصیغۀ مجهول) ، آن مرد قلیل اللحم و کم گوشت شد، و چنین شخصی را ’معرق’ گویند. (از اقرب الموارد)