- عرف
- رسوم و عقاید متداول میان مردم، روش، رسم، عادت
معنی عرف - جستجوی لغت در جدول جو
- عرف
- شناختگی، نیکویی، خوی و عادت، متداول میان مردم
- عرف ((عُ رْ))
- خوی، عادت، آن چه که در بین مردم پسندیده و متداول است، نیکویی، بخشش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روز نهم ذی الحجه، روز قبل از عید قربان
عارف ها، شناسنده ها، داناها، در تصوف کسانی که خدا او را به مرتبه های شهود ذات و اسما و صفات خود رسانده باشد، حکمای ربانی، صبورها، شکیباها، جمع واژۀ عارف
مقابل شرعی، منسوب به عرف، مبالغه شده
نام کوهی در نزدیکی مکه
بارهنگ آبی
((عَ رَ فِ))
فرهنگ فارسی معین
روز نهم ذی الحجه که حجاج در نزدیکی مکه توقف می کنند و بعضی از مراسم حج را به جا می آورند
شناخته تر، کمیاب تر، درازتر، استوارتر
معرفت جستن
شناخته شدن، آشنا شدن، خود را شناساندن
آگاه تر، معروف تر، شناخته شده تر، شناساتر
شناختن، در تصوف شناختن حق تعالی از راه ریاضت و تهذیب نفس
آنجا که حج کنند، موقف حاج است در روز نهم ذی الحجه بفاصله دوازده مایلی مکه معظمه
مردان عارف و دانا
تاج خروس
مونث عرفی. یا عرفیه دائمه. قضیه ایست که محمول آن بحسب ذات و هم بحسب وصف دایم بود. یا عرفیه ضروریه. قضیه ایست که بحسب ذات ضروری باشد یعنی مادام که ذات آن موجود باشد نسب محمول بدان ضروری باشد (هر ج ب دایما د است بالضروره) یا عرفیه عامه. قضیه موجبه - ایست که حکم در آن به دوام ثبوت محمول باشد مادام که ذات موضوع متصف به وصف عنوانی است
بلمون از گیاهان
شناختن و دانستن بعد از نادانی
سخن، بندواژه، وات، واج
ریشه بن
پناه، سایه، سوی زی
روانی اشک، روان شدن آب روانی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
دانا، آگاه، آنکه از راه تهذیب نفس و تفکر به معرفت خداوند دست می یابد، نام شاعر ایرانی قرن چهاردهم، عارف قزوینی
آوند