- عدوبند
- دشمن بند، اسیرکنندۀ دشمنان
معنی عدوبند - جستجوی لغت در جدول جو
- عدوبند
- تسخیر و منقاد کننده دشمن که دشمن را به بند آرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه استخوان شکسته و از جای بر آمده را بهم پیوندد شکسته بند
دستار عمامه، کمربند شال کمر
دوتایی (حاشیه) حاشیه جفت
عهد، زمان، وقت، هنگام
از روی ظلم و ستم مثلاً تصرف عدوانی
زیوری که زنان به گردن خود می بندند، آنچه برای زینت به گردن ببندند، گردن بند
کسی که سحر را از کار بیندازد، چیزی که سحر را باطل کند، کنایه از بسیار زیبا، برای مثال دلفریبی به غمزه جادوبند / گل رخی قامتش چو سرو بلند (نظامی۴ - ۶۵۷)
آنکه دیو را ببندد و دربند کند، لقب تهمورث پادشاه سوم پیشدادی
تجاوزکارانه
گردن بند
واحد زراعتی، کسی که یک جفت گاو داشته باشد و با پرداخت سهمی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند، صاحب گاو
اسیر کننده دل، دلکش
دو دورا دراز و پهنا
پارچه ای که زنان به وسیله آن صورت خود را پوشانند روی بند نقاب، پنام
پیوند، پیوستن، اتصال، پیوستگی، همبستگی، ازدواج، وصلت مثلاً پیوندتان مبارک باد، در علم زیست شناسی اتصال جوانه یا شاخۀ درختی به شاخه یا ساقۀ درخت دیگر که از همان نوع یا شبیه آن باشد و این عمل برای تبدیل میوه های پست و نامرغوب به میوه های درشت و خوب و ازدیاد میوۀ درخت صورت می گیرد، رابطۀ خوب مثلاً پیوند دوستی، خویشی، خویش و تبار، عهد، پیمان، وصله
دشمنی کردن، دشمنی، ستم کردن به کسی، ظلم و ستم آشکار
در قید، گرفتار، اسیر، کوچۀ بن بستی که در داشته باشد، راه تنگ و باریک در کوه، راه میان دو کوه، دره، دژ
در بند بودن: گرفتار بودن، اسیر بودن، زندانی بودن
در بند کردن: مقید ساختن، اسیر کردن، زندانی کردن
در بند بودن: گرفتار بودن، اسیر بودن، زندانی بودن
در بند کردن: مقید ساختن، اسیر کردن، زندانی کردن
فدرنگ، کلون، چوب گازران که جامه را هنگام شستن با آن می کوبند
کسی که انسان او را از ته دل دوست بدارد مانند فرزند عزیز، بسته شده به دل، معشوق، محبوب
روبنده، پارچه ای مستطیل شکل برای پوشاندن صورت، نقاب، روبند
بیداد کردن، ستم کردن بر کسی
بوته کدو: (نشنیده ای بزیر چناری کدو بنی بر جست و بر دوید بر او بر بروز بیست) (ناصر خسرو)
((دَ بَ دِ))
فرهنگ فارسی معین
در قید، درصدد، به قصد. ضح به این معنی لازم الاضافه است
دربند چیزی بودن: بدان علاقه داشتن
دربند چیزی بودن: بدان علاقه داشتن
بوتۀ کدو
کود دادن نیرو دادن با سرگین، زخم زدن به درخت، برکندن سنگ را