جدول جو
جدول جو

معنی عثک - جستجوی لغت در جدول جو

عثک
(عَ ثَ / عُ ثَ / عُ ثُ)
ریشه های درخت خرما. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عثر
تصویر عثر
لغزیدن و افتادن، به سر درآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علک
تصویر علک
صمغ، مصطکی، هر صمغی که در دهان می جوند
علک خاییدن: صمغ خاییدن، سقز جویدن، کنایه از بیهوده گفتن، ژاژ خاییدن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
بسته گردیدن و بلند شدن ریگ، چندان که راه بر وی نماند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گرد آمدن و مرتفع گشتن ریگ، بطوری که راهی در آن نماند. (از اقرب الموارد) ، ناسازواری نمودن و نافرمانی کردن زن با شوی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ناشزه و عاصی گشتن زن. (از اقرب الموارد) ، فروخفتن و سطبر گردیدن شیر. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). غلیظ شدن شیر و لبن. (از اقرب الموارد) ، در ریگ فسرده غیژیدن شتر، پس بیرون آمدن ازآن دشوار گردیدن بر وی. (از منتهی الارب) (آنندراج). در ریگ درآمدن شتر و دشوار گردیدن بیرون آمدن بر وی. (از ناظم الاطباء) ، در جهان رفتن. (ازمنتهی الارب) (آنندراج). در ارض و زمین رفتن. (از اقرب الموارد) ، حمله نمودن و بازگشتن اسب. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، سخت سرخ گردیدن ریگ وخون. (از منتهی الارب) (از آنندراج). سخت شدن سرخی خون. (از ناظم الاطباء) ، بند نمودن در را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). بستن در. (از اقرب الموارد). عنوک. رجوع به عنوک شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جمع واژۀ عنیک. رجوع به عنیک شود
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
اصل و بن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : عنک ٌ قوی، اصل و بنی قوی. (از اقرب الموارد). عنک. رجوع به عنک شود
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
زردآلوی خرد با هستۀ تلخ. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
از: عن، حرف جر + ک، ضمیر متصل برای مفرد مخاطب، از تو. درباره تو
لغت نامه دهخدا
(عَ)
خری که پیشاپیش گله رود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ قَ)
چسبیدن و لازم شدن. (از منتهی الارب). ملازم گشتن و ملتصق شدن به چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
درختان بهم پیچیده. و لغتی است در ’ایک’. یکی آن عیکهاست. (از اقرب الموارد). رجوع به عیکه و ایک شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
آسیای عصاری، ستون خانه، ستون آسیای عصاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ ژَ)
یک نوع ساز شبیه به تار. (ناظم الاطباء). سازی است، و در نسخۀ میرزا و در مؤید به معنی طنبور هم آمده. (فرهنگ خطی). نام سازی است که مشابه سه تار ترکی باشد. (آنندراج). و ظاهراً صحیح آن غژک به غین معجمه است. رجوع به غژک و رجوع به برهان قاطع شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جمع واژۀ عفکاء. (اقرب الموارد). رجوع به عفکاء شود
لغت نامه دهخدا
(عُ کَ)
جمع واژۀ عکّه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عکه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
تیزی و سختی گرما بی باد. (منتهی الارب). نوزیدن باد. (از اقرب الموارد). ج، عکاک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
به معنی عکعک است که عکه باشد، و آن پرنده ای است سیاه و سفید ازجنس کلاغ. (برهان قاطع). رجوع به عکعک و عقعق شود
لغت نامه دهخدا
(عُ نَ)
موضعی است. (منتهی الارب). جایگاهی است در شعر عمرو بن اهتم. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خی)
مایل گردیدن بر کس و بازگردیدن و حمله کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مایل شدن و حمله کردن بر کسی، روی آوردن وپیش آمدن. (از اقرب الموارد). پیش آمدن. (منتهی الارب) ، به خانه برگشتن زن و خوردن آنچه درآن باشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ورزیدن معاش خود را. (از منتهی الارب) (آنندراج). ورزیدن و کسب کردن معاش. (ناظم الاطباء). کسب کردن. (از اقرب الموارد). معاک. رجوع به معاک شود، پناه بردن به کسی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، امیدوار ساختن بر مال. (از منتهی الارب) (آنندراج). امیدوار گردیدن بر مال خود. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ / عَ / عُ)
اصل و بن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از اول تا ثلث از شب، یا پاره ای از شب که سخت تاریک باشد، یا ثلث آخر شب. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بزرگ و معظم هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) : جأنا من السمک بعنک، مقداری بسیار از ماهی برای ما آورد. (از اقرب الموارد) ، در. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ ثَ کَ)
آب و گل تنک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گلزار سخت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
چیز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اول عوک و بوک، اول شی ٔ و چیز. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، حرکت. گویند: ما به عوک، یعنی در او حرکتی نیست. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ ثَ)
اعسر است وزناً و معنی ً. (منتهی الارب). اعسر است و آن که با دست چپ کار میکند. (ناظم الاطباء). بمعنی اعسر است و آن کسی است که با دست چپ کار میکند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ فِ)
گول. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سریانی تازی گشته مهک شیرین بویان از گیاهان سوس شیرین بیان. یا اصل (بیخ) مثک. اصل السوس
فرهنگ لغت هوشیار
مصطکی، صمغ سکز (سقز) بناست (صمغ البطم) خاییدن، دندان ساییدن، سکز جویدن سقز. یا علک رومی. مصطکی. یا علک یابس. قلفونیا کلفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفک
تصویر عفک
نادان گول نادانی گولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرک
تصویر عرک
تازنده در جنگ، کشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه را در فرهنگ سروری و فرهنگ آنندراج چنین آورده اند که بی گمان نادرست است درست این واژه غژک است که گونه ای ساز زهی است که نام دیگر آن در پارسی پکاوج است و به ناروا آن را (قیچک) نیز می گویند و می نویسند شماره زه های (اوتار) آن ده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبک
تصویر عبک
درآمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتک
تصویر عتک
روزگار زمانه، تاختن: در جنگ، ترش شدن می یاشیر روزگار زمانه
فرهنگ لغت هوشیار
کشت بارانخور، دروغ گفتن، جهیدن رگ، به سردرافتادن شکوخیدن آله (عقاب)، دروغگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عثق
تصویر عثق
گونه ای شمشاد که آن را شمشاد نعنایی نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علک
تصویر علک
((~. دَ))
سقز جویدن، کنایه از بیهوده گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علک
تصویر علک
((عِ))
سقز، هر صمغی که در دهان بجوند
فرهنگ فارسی معین